۱۳۸۸ دی ۲۷, یکشنبه

بحثي كوتاه در مورد تمدن ايلام

ايلاميان شاخه اي از آن دسته از اقوام خويشاوند و همزبانی بودند كه در حدود 5000 سال قبل از ميلاد از اسياي ميانه به ايران كوچ كردند. ايلاميان در جنوب غرب ايران امروزي ساكن شدند. و بعد از چندين قرن موفق به ايجاد تمدن بزرگي به نام ايلام شدند و دولت ايلام نزديک به سه هزار سال دوام يافت.
ايلاميان تقريبا همزمان با سومري ها دولتشان را كه شامل خوزستان، اطراف كوههای بختياري، لرستان، پشتكوه و انشان يا انزان(فارس) بود تشكيل دادند. پايتختشان شوش بود و اهواز و خايدالو(خرم اباد) از شهرهاي مهم شان بود(حقوق تاريخ, صفحه 38, علي پاشا). ولي بعدا سرزمين تحت سلطه شان را تا نواحي مركزي و شرقي ايران گسترش دادند.
خود اهالي ايلام كشورشان را Haltamtu هلتمتو به معني سرزمين خدا(ئي) مي ناميدند. سومري هاي دشت نشين ناحيه بين النهرين، ان كشور را ايلام(Elam) يعني كشور كوهستاني و اهالي ان را ايلامي يعني ساكنين مناطق كوهستاني خطاب ميكردند. اين نامگذاري را اكدي ها از سومري ها اخذ و از طريق تمدن بابل به تورات رسيد كه با املاي "عيلام" به اعراب و ديگر مسلمين منتقل شد. هخامنشيان مهاجر انان را Huwaja مي ناميدند. ( دكتر ضַ صدر، پيرامون نام تاريخي كشور"ايلام")
دولت مقتدر ايلام از 3500 سال قبل از ميلاد تا 645 ق م يعني به مدت 3000 سال تداوم داشت و بيشترين تاثير را بر فرهنگ اقوام ساكن در ايران گذاشته است.
از ايلاميان كتيبه و لوحه هاي زيادي به جاي مانده و بيش از ده هزار لوحه ايلامي در دانشگاه شيكاگو نگهداري ميشود و اثاري كه تا به حال ترجمه شده اطلاعات زيادي راجع به سلسله هاي شاهي ايلام ميدهند ولي اطلاعات راجع به زمان قبل از سارگون اول (2334 ق . م ) شاه اكد كم است.
اولين سلسله سراسري ايلام "آوان" نام داشت (2550-2600 ق . م ) و شوشتر كنوني مركزشان بود.سلسله "سيماش" 12 شاه داشتند و مركز حكومتشان در شمال خوزستان و جنوب لرستان بود. اوايل حكومتشان همزمان با حاكميت قوتتي هاي اذربايجان در بابل بود و تابع انها بودند و اخرين شاه اين سلسله "Eparli" بود و اين سلسله در سال 1860 ق م سرنگون شد. از حوادث مهم اين دوران جنگهاي طولاني با سومر-اكد كه منجر به انقراض انان و تسلط دراز مدت ايلاميان بر بين النهرين شد.
سلسله "سوككال ماخ" (1800-1550 ق م) : از شاهان معروف اين سلسله" shirukduk" ميباشد كه بابل را مطيع ايلام كرد. در سال 1957 در شمال عراق كتيبه اي از او پيدا شد كه اشاره ميكند به حمله او به قوتتي هايي كه بين درياچه اورميه و ايلك باتان (همدان) ساكن بودند، در ان حمله shirukduk شكست خورده و به شوش برگشته و بعد از مدتي ميميرد. بعد از او برادرش" شيموت-وارتاش" شاه ايلام شد.
دوره ميانه پادشاهي ايلام( 1100-1450 ق م) دوران زرين ايلام بود. ولي در قرن هاي 9-11 ق م به علت كشمكشهاي داخلي ايلام فاقد دولت مركزي بود و همه ايالتها كاملا مستقل بودند.
دوران جديد دولت ايلام ( 645-745 ق م ) از حساسترين دوران در تاريخ دولت ايلام بود، در اين دوره كياكسار شاه ماد همراه با بابل بر عليه آشور ميجنگيدند و ايلاميان از اين فرصت استفاده كرده دولت خود را تقويت كردند.
در اين دوران "تيگلات پيلسر" شاه آشور توانست لولوبي ها و هوري ها را مطيع خود ساخته و مستقيما با ايلام همسايه شود. سارگون دوم در سال 722 ق م به ايلام حمله كرد ولي شكست خورد. آشور بني پال در سال 645 به ايلام حمله كرده و " خوم بان كالداش" اخرين شاه ايلام را دستگير كرد و دولت مركزي ايلام را منقرض كردند ولي دولت هاي محلي به عمر خود ادامه دادند و شكست نهايي ايلام با حمله هخامنشيان در سال 545 ق م انجام گرفت.
ايلاميان بعد از اين شكست ديگر فرصت باز سازي دولت مركزي خود را نيافتند و بعد از انقراض ماد توسط هخامشيان، پارس ها بتدريج اراضي ايلام را ضميمه امپراطوري تازه تشكيل شده خود كردند و دولت هاي محلي ايلام تابع انها شدند.
ايلاميان براي تشكيل دولت مستقل خود حتي در زمان هخامنشيان بارها قيام كردند ولي ديگر موفق نشدند دولت پايداري را ايجاد كنند. داريوش در سال اول حكوتش سه بار براي جنگ با سه نفر از استقلال طلبان ايلام به انجا لشكر كشي كرد و هر سه قيام را با خشونت زياد سرکوب کرد. داريوش شهرشوش را گرفته و به پايتختی تبديل كرد و بدين ترتيب حكومت ايلام توسط هخامنشيان از بين رفت ولی ايلاميان مثل يک ملت تا قرن ها به حيات خود ادامه دادند. در زمان اشکانيان، ايلاميان حق ضرب سکه خود را داشتند و بارها در زمان اشکانيان برای استقلال خود قيام کردند.
از آنجا که به هيچ وجه حمله آشوريها و حتی حمله هخامنشيان را پايان کار ايلام نميدانيم، بخش مهمی از کتاب را به بررسی تاريخ ايلام در دوره سلوکی، اشکانی و ساسانی اختصاص داده ايم و اميدواريم خواننده مجاب شود که حمله آشور بنی پال و ظهور هخامنشيان پايان کار ايلام نيست که حتی در دوره اشکانی برای استقلال خود می جنگيده اند. ( د.ت.پوتس، باستان شناسی ايلام، مقدمه، ص 2، از انتشارات دانشگاه کمبريج، سال 1999 )
ايلاميان بر عكس سومريان بعد از انقراض حاكميتشان در طول عصر هاي زيادي به زندگي در وطن خود ادامه داده و زبان و تمدن خود را زنده نگه داشتند. زبان ايلامي كه به علت شباهت اش با زبان ديگر اقوام (قوتتي ها، كاسسي ها، ... ) از زمان Puzur inshushinak پوزور اين شوشيناک ( 2200 ق.م ) زبان مشترك و اداري سراسر ايران بود توانست موقعيت ممتاز خود را تا اوايل ساسانيان حفظ كند. با ترجمه تعدادي از لوحه هاي ايلامي نگهداري شده در شيكاگو بطور قطعي ثابت شده است كه زبان ايلامي يك زبان التصاقي ميباشد و لغات زيادي در ان با تركي آذري امروزي شبيه يا عين هم هستند. "آكادميك مار" ثابت كرد كه زبان ماد و ماننا نيز همان زبان ايلامي بود.
زبان ايلامي تا قرن ها بعد از سقوط ايلام اهميت خود را حفظ كرد، داريوش هخامنشي آن را زبان رسمي و اداري امپراطوري كرد و همه 30 هزار لوحه پيدا شده در تخت جمشيد به زبان ايلامي هستند (هنوز هم ترجمه نشده اند ). "اكادميك مار" ثابت كرده است كه زبان رسمي و اداري ماد هم ايلامي بود (تاريخ و تمدن ايلام، ص 5 ). اين موضوع بعدا در بخش مربوط به ماد ها شرح داده خواهد شد.
ايلاميان در زمان هخامنشيان، سلوكيان، اشكانيان و ساسانيان زبان خود را نگه داشتند و حتي در دوره بعد از اسلام نيز زبان ايلامي به حيات خود ادامه داد واز طرف تاريخنويسان اسلامي "خوزي" ناميده شد، براي مثال اصطخري در كتاب"مسالك الممالك" به ان اشاره ميكند و تاريخدانان امروزي مثلا دكتر سيد محمدعلي سجادي و ... زبان خوزي را همان زبا ن ايلامي ميدانند. اين زبان حالا هم در شوش و مناطق عراقي نزديك به شوش، از جمله شهر "مندلي" و هم چنين در شهر "سنقر" لرستان و اطراف ان و بعضي جاهاي ديگر زنده است و زبان عادي و روزمره اهالي ميباشد و خودش هم به زبان تركي اذري امروزي خيلي نزديك است، انان خودشان را اشكاني مينامند (تاريخ ديرين تركان ايران، جلد 1، پروفسور ذهتابي).
" دمورگان" كه سالها در خرابه هاي شوش كاوشگري كرده بود مينويسد كه ايالت فارس حتي بعد از به قدرت رسيدن هخامنشيان شديدا تحت نفوذ فرهنگ و زبان ايلامي بود و پارس ها دولت و فرهنگ خود را بر آنچه كه از ايلاميان ياد گرفته بودند بنا نهادند.
"مַ دياكونوف" محقق روسي مينويسد: در ايالت فارس چندين كتيبه ايلامي از اوايل حكومت هخامنشيان وجود دارد كه حضور بالاي ايلاميان در آنجا را حتي در زمان داريوش دوم نشان ميدهد. و اين مسئله از انجا ديده ميشود كه" مارتيا " كه خود را پادشاه ايلام مينامد در ايالت فارس زندگي ميكرد و در دفترخانه "استخر" حاكميت كامل زبان ايلامي نشانه بيسوادي مامورين و دولتمردان پارس ميباشد و نه اينكه تصور كنيم كه ان زبان فقط رايج در بين اهالي بود. (تاريخ ماد صفحه 580-581 )
چون كه هخامنشيان كوچ نشين از خود تمدني نداشتند و حاكميت را با زور شمشير و خشونت و بي رحمي خاص خودشان بدست آورده بودند امپراتوري خود را بر پايه تمدن ايلام بنا كردند و به وسيله آنان تمدن ايلامي در دنيا توسعه يافت. در آن زمان دعواي تمدن و فرهنگ قومي در ايران وجود نداشت و اين عارضه از زمان ساسانيان توسط اردشير بابکان شروع شد( از بين بردن آثار تركان ماد و اشكاني توسط ساسانيان ) و بعدا اين کار زشت توسط رژيم پهلوي كه خود را وارث انها معرفي ميكرد ادامه يافت ( خيلي از آثار باستاني اذربايجان را در اين دوره از بين بردند)
تمدن واحد سنتي ايران تا زمان انقلاب مشروطيت تقريبا همان تمدن ايلامي بود كه براي اولين بار با ورود اسلام تغييراتي در ان ايجاد شده بود و بار دوم قازان خان سلطان معروف و کاردان ايلخاني با اصلاحات اجتماعي عظيم خود تغيراتی را در سيستم اجتماعی ايران داد و بعد ها هم در زمان مشروطيت و هم با انقلاب سفيد تغيراتي در آن شد ولي روي هم رفته ساختار اجتماعی امروزی ايران همان ساختار ايلامي و تمدن ايراني مساوي است با تمدن ايلامي و تمدني به اسم تمدن آريايي وجود خارجي نداشته و نظريه پوچ و بي اساسي است كه از طرف استمارگران غربي براي رسيدن به اهداف استمارگرانه شان در اواخر قرن نوزدهم به ميان كشيده شد و حالا خود انها خيلي وقت پيش به دغل بازي خود اعتراف كرده و موهومي بودن ان نظريه را تاييد نموده و حالا حتي نظريه زبان هندو اروپايي در محافل علمي طرد شده و احتمال خويشاوندي بين زبانهاي اروپايي و هندوايراني را كلا رد ميكنند.
دين ايلاميان بت پرستي بود و عقيده به ارواح مختلف، شامان ها؛ در بين انان رايج بود. اسم خداي بزرگ ايلام "شوشيناك" بود و هر شهري خداي خود را داشت و مجسمه خدايان در عبادتگاه هاي شهرها گذاشته شده بود. مراسم ديني ايلام شبيه مراسم ديني سومر و بابل بود (تاريخ ماد، م . دياكونوف ص 589 ).
در سيستم اجتماعي ايلام نيز مثل سومريان و ديگر خلق هاي التصاقي زبان زن از حقوق اجتماعي خيلي بالايي برخوردار بود و در كارهاي دولتي و سرپرستي اماكن مذهبي زنان حضور گسترده اي داشتند و ستم جنسي بر عليه زنان از خصوصيات اجتماعی قبايل تات ( قبايلی از اواخر قرن 19 به غلط با اسم آريايی خطاب ميشوند ) بود و آنها زن را يك انسان حساب نميكردند و او را مثل يک جنس خريد و فروش ميكردند ( هنوز هم در بين كردها، تاجيكها و بعضی ديگر از قبايل تات دختر را در مقابل پولي به مرد خواستگار ميفروشند ) با به حاكميت رسيدن هخامنشيان به تدريج زنان از فعاليت هاي اجتماعي كنار زده شدند و تمام حقوق اجتماعی خود را از دست دادند. وضع اسفناکی را که هخامنشيان به زنان تحميل کرده بودند، در زمان ساسانيان بدتر شد ولي با آمدن دين مبين اسلام وضعيت زنان كمي بهتر شد، اما هيچوقت به زمان قبل از آمدن تات ها بر نگشت (زن در سيستم حقوقي ساسانيان، k.Bartlemen، ترجمه دكتر ن . صاحب الزمان ).
مجسمه سنگي"ناپير اسو" ملكه ايلام از 1520 ق م قديمي ترين مجسمه زن پيدا شده در دنياست، اين مجسمه كه سرش كنده شده 1800 كيلو وزن دارد و نمونه هنر و ظريف كاري آنها است و مجسمه هاي يوناني و رومي كه صدها سال بعد از آن درست شده اند از لحاظ هنري در سطح خيلي پايين تري قرار دارند. لباس هاي تن اين ملكه شبيه لباس هاي زنان اذري ميباشد.
هر كسي كه با زبان تركي اشنايي دارد با نگاهي به اسامي شاهان ايلام تشابهات آنها را با اسامي تركي امروزي ميبيند. مثال: اسامي تعدادي از شاهان ايلام: شيموت-وارتاش shimut-vartash، تن دن- اولي tan dan-uli، اونتاش قال untash-gal، ليلا-ايرتاش lila-ir-tash، هومبان هال تاش humban-haltash و غيره. در آخر اكثر اسامي ايلامي پسوند هاي"تاش","آش" و"لي" وجود دارد كه در زبان همه اقوام التصاقي زبان ساكن اطراف كوههاي زاگرس(قوتتي، لولوبي، هوري، گيلزان، ماننا، ماد و ... ) نيز صرف مي شد و هنوز هم در بين اكثر اهالي همين سرزمين ها رايج است و براي مثال پسوند " تاش" بصورت "داش" در تركي آذري استفاده ميشود: يولداش، قارداش، تيمورتاش و غيره.
ايلاميان نيز همچون سومريان موفق به افريدن يكي از تمدنهاي عالي بشري شدند و در طول تمام دوره تقريبا 3000 ساله حكومتشان "دمكراسي ابتدايی و سنتی" خاص اقوام ترك را حفظ كردند كه بعدا مادها، اشكانيان، سلجوقيان و ديگر سلسله هاي ترك آن روش را ادامه دادند (ايالات و ولايات نوعي استقلال داخلي داشتن و به فرهنگ و دين ديگران احترام ميگذاشتند ). اين خصوصيت از اخلاق طبيعي تركان قديم به حساب مي آيد و در نتيجه همين روحيه آزاد ملي ايلاميان توانستند نزديك به سه هزار سال حكومت كنند و در مقابل اقوام سامي و غيره ايستاده و اغلب غالب آيند. سيستم حكومتي فدرالي اولين بار در تاريخ در ايلام شكل گرفت.
به مرور زمان تمدن درخشان ايلام هر چه بيشتر اشكارتر ميشود و شوينيست هاي فارس و حاميان آرياپرست شان ( استمارگران غربی که تاريخ ايران را به نفع قوم موهوم آريا شديدا تحريف کرده اند ) كه تا ديروز، يا وجود آنها را کلا انكار ميكردند و يا آنها را وحشي و غير ايراني ميناميدند، حالا با بي شرمي ميخواهند به آنها لباس آريايی ( بخوان لباس وحشيت) بپوشانند، براي مثال "يوسف مجيد زاده" در كتاب "تاريخ و تمدن ايلام" مينويسد: منطقي ترين فرضيه اين است كه ايلاميان به عنوان پروتولر زبانشان با ورود به دوران ماد به زبان ايراني مبدل شد. ( اين پان فارس همان به اصطلاح تاريخ دانی هست که اخيرا در مصاحبه ای با روزنامه همشهری ادعا های دروغين پان فارس ها را در مورد کتاب سوزی مسلمين در ايران را پس گرفته و اعتراف کرد که آريايی ها تا قرن 9 ميلادی هيچوقت هيچ نوشتاری از خود نداشتند و اولين بار در اواخر قرن 9 ميلادی با کمک گيری از زبان عربی زبان فارسی قدرت نوشتاری پيدا کرد ). ( همشهری، 6 مهر 1382). اينها 80 ساله كه مشغول تحريف تاريخ ايران به نفع قوم موهوم آريا هستند و هنوز هم با سماجت به اين كار غير انساني و ضد فرهنگی شان ادامه ميدهند.

تمدنهای باستان غرب آذربایجان

تمدن هاي آغازين:
حوزه درياچه اروميه از نخستين مراكز فرهنگي باستاني شرق ميانه ودرمحدوده فلات ايران از نخستين مراكز جمعيت هاي متمركز بوده است. آغاز حيات تاريخي در اين خطه تقريبا مقارن با آغاز حيات تاريخي در بين النهرين و آسياي صغير بوده است. از آنجايي كه محوطه هاي باستاني و پژوهش هاي باستان شناسي را نمي توان در چهارچوب مرزهاي كنوني محدود كرد و تقسيمات سياسي فعلي با نواحي باستاني منطبق نيست، لذادر بررسي باستان شناسي غرب آذربايجان مرزهاي سياسي فعلي فرو مي ريزد و مرزهاي فرهنگي اين خطه، به حوزه قفقاز، تركيه شرقي و عراق كنوني كشيده مي شود.
بقاياي باستاني مربوط به دوران پيش از تاريخ و آغاز تاريخي غرب آذربايجان عمدتا در دشت سولدوز ( نقده) و اطراف شهرهاي اروميه و سلماس نهاده شده و بقاياي باستاني دوره تاريخي آن نيز علاوه بر مناطق مذكور در اطراف شهرهاي تكاب، بوكان و زيويه سقز(ساققيز) و شهرستان قوشا چاي (مياندوآب) و اشنويه ( اشنوناك باستاني) پراكنده شده است.
تمدن هاي پيش از تاريخ و آغاز تاريخي غرب آذربايجان عبارتند از:
ا- تمدن هاي دشت سولدوز( تپه حاجي فيروز، دالما (دلمه) تپه، پيزديلي= پيسديكلي تپه، دينخا تپه= دين خواه تپه، عقرب تپه و حسنلو).2- گوي تپه در 6 كيلومتري جنوب شرقي اروميه.
3- هفتوان تپه ( بوتان تپه = تام تپه) در نزديكي شهر سلماس.
بر اساس پژوهش ها و حفاريهاي به عمل آمده و نتايج حاصل از آن، دشت سولدوز از هزاره ششم پيش از ميلاد محل اجتماعات كشاورزي بوده و ساكنان دهكده هاي مستقر اوليه، به حرفه كشاورزي و دامپروري اشتغال داشته اند.(1)
سفال اين دشت كه از تپه هاي حاجي فيروز و پيزدلي به دست آمده، با دست ساخته شده و عموما ساده و بعضا منقوش بوده و قدمت آن 6000 تا 5500 (سال) پيش از ميلاد تاريخ گذاري شده است. سفال تپه حاجي فيروز با سفال يانيق تپه خسروشاه در نزديك تبريز مشابهت اساسي دارد. هم چنين سفال اين تپه از نظر نقوش مشابه سفال تل حسونا ( هزاره پنجم قبل ازميلاد) در بين النهرين بوده وبا آن قابل مقايسه دانسته شده است. ( 2)
طبق نظر پروفسور روبرت (رابرت) دايسون سفال تمدن دالما (دلمه) تپه دشت سولدوز نيز با سفال تمدن حلف درشمال بين النهرين ( جنوب غربي شهر ماردين در تركيه ) تا اندازه قابل ملاحظه اي قابل تطبيق است.(3)
حفاري هاي باستان شناسي در دالما تپه( دولما تپه؟) ثابت مي كند كه ساكنان اين منطقه در هزاره هاي پنجم و چهارم قبل از ميلاد، قدم در راه تكميل صنايع فلزي گذاشته و براي تحصيل مواد خام و توزيع مصنوعات و توليدات بومي ، اقدام به تجارت با نقاط دور دست نموده اند. مضافا در هزاره هاي مذكور نخستين علائم خطوط اوليه در اين تپه ( هم چنين يانيق تپه خسروشاه) ظهور كرده است.(4)
گوي تپه اروميه مهمترين بخش از شناسنامه پيش از تاريخ و آغاز تاريخي غرب آذربايجان است طبقه(M) اين تپه باستاني قابل مقايسه با تمدن عبيد ( دوران سفال عبيد چهارم) بين النهرين بوده و حفاريهاي به عمل آمده نشان مي دهد كه در اين محوطه باستاني استمرار فرهنگي وجود داشته كه از نظر، گاه نگاري شامل هزاره چهارم پيش از ميلاد تا عصر I (1500- 1200 ق.م) و عصر آهن II (1200 – 800 ق.م) مي شود.
عادل ارشادی فر

يک عکس - يک توضيح


محمدامین رسول زاده بنیانگذار جمهوری اول آذربایجان در ۳۱ ژانویه ۱۸۸۴ در باکو متولد و در ۶ مارس ۱۹۵۵ دراستانبول در اثر بیماری قند درگذشت.در سال ۱۹۰۲ سازمان جوانان مسلمان را بنیان گذاشت. در سال ۱۹۰۷ به ایران آمد و در حمایت از مشروطه به فعالیت پرداخت. در سال ۱۹۱۱ به ترکیه رفت و به تورک اوجاغی پیوست پس از آغاز جنگ جهانی اول به باکو بازگشت و پس از سرنگونی تزارها در ۱۹۱۷ زمینه تشکیل اولین جمهوری آذربایجان رافراهم نمود. بالاخره در ۲۸ ماه مه ۱۹۱۸ جمهوری آذربایجان تشکیل و رسول زاده به عنوان رهبر شورای ملی انتخاب شد.

۱۳۸۸ مرداد ۳۱, شنبه

پـروفـسـور مـحـمد تـقـي زهـتـابـي


پروفسور زهتابي در سال 1302 شمسي در شبستر متولد گرديد . خانوادهء وي از جمله روشنفكران شبستري و مشهور به عائله كيريشجي بودند . پروفسور زهـتـابـي در سال 1309 به مدرسه ابتدايي در شبستر راه يافت و در سال 1315 تحصيلات ابتدايي را به پايان رساند . وي براي ادامه تحصيل مجبور به مهاجرت به تبريز گرديد و 3 سال را در مدرسه فـيـوضات تـبريـز به تحصيل پرداخت . پس از اتمام دبيرستان در سال 1320 در دانشسراي تربيت معلم تبريز به تحصيل ادامه داد و پس از پايان اين دوره در سالهاي 22-1323 در مدرسه رشديه تبريز به تدريس دوره ابتدايي مشغول بود. در همين سالها پروفسور زهتابي با حضور در كلاسهاي درس حاجي يوسف شعار به آ موختن زبان عربي همت گماشت . و نيز با حضور در كلاسهاي زبان فرانسه كاتوليك هاي تبريز اين زبان را نيز فرا گرفت .

ورود به دانشگاه براي اين پروفسور عاليقـدر زماني ميسر گرديد كه در سال 1325 اولين دانشگاه تبريز به واسطه فرقه دموكرات تاسيس گرديد. پروفسور زهـتـابي در رشته ادبيات اين دانشگاه مشغول تدريس گرديد . اما يك سال بعد با تعطيلي دانشگاه مواجه گرديد و علاوه بر مجبوريت در ترك تحصيل ،بواسطه اوضاع آشفته سياسي آن سالها مجبور به ترك ديار نيز گرديد.در سال 1327 عازم شوروي آن روز گرديد اما در آنجا نيز از صدمات توده اي ها در امان نماند و با شهادت دروغين آنان به دو سال زندان در سيبري محكوم گرديد.در مدت اين دو سال پروفسور زهـتـابي به هيـچوجه امكان يادگيري و حتي مطالعه ساده را نيافت و پس از پايان دوران تبعيد مجددا به شهر دوشنبه تبعـيد گرديد.وي با ارائـه توانائيهاي علمي خود توانست در سال 1333 شمسي با نظر دولت وقت به بـاكو آمده و در رشته زبان و ادبيات تركي اين دانشگاه مشغول به تحصیل گردد . براي پرداخت هـزينه اين تحصيل ، وي همزمان در دانشگاه شرق شناسي باكو به تدريس زبان عربي نيز مشغول گرديد. تاليف و چاپ كتاب براي وي ممنوع بود و پروفسور در اين سالها تاليفات خود را با امضاهاي مختلف به چاپ مي رساند . با نوشتن « زندگي و آ ثار ابونواس» و دفاع از اين تز ، توانست پس از چهار سال مدرك دكترا را از دانشگاه باكو دريافت نمايد. نهايتا در سال 1350 شمسي پروفسور توانست اجازه عزيمت به عراق را دريافت نموده و به بغداد سفر كند. بلافاصله در دانشگاه بغداد به تدريس زبان فارسي و نيز تدريس تـركي باستان پرداخت و با آسودگي بيشتري به تاليف و چاپ آثار خويش همت گماشت . با توجه به آثار چاپ شده اش دانشگاه بغداد در سال 1355 نشان عالي پروفسوري را به دوكتور زهتابي اعطا نمود.

با شروع انقلاب اسلامي در ايران ، پروفسور زهتابي همانند هزاران آواره ديگر با اميد فراوان به كشور برگشت . در سال 1358 از وي براي تدريس زبان تركي و عربي در دانشگاه تـبريز دعوت به عمل آمد اما اين دعوت يك سال و نيم بيشتر دوام نياورد و دوكتور زهتابي به خانه نشيني مجبور گرديد . وي تا سال 1377 تلاشهاي بي وقفه اش را در عرصه ادبيات – تاريخ و فرهنگ آذربايجان ادامه داد و نهايتا در تاريخ 12 / 10/1377 در حاليكه به تنهايي در منزل خود واقع در شبستر مشغول نوشتن بود دارفاني را وداع گفت و به آرزوي خود يعني مرگ در زادگاه خويش نايل آمد.روحش شاد!


از آثار چاپ شده اين پدر تاريخ آذربايجان ميتوان به عنوان هاي ذيل اشاره نمود :

– ماهنامه (اتحاد يولو) بغداد

– پروانه نين سرگذشتي ، بغداد

– باغبان ائل اوغلو ، بغداد

– چريك افسانه سي ، استانبول

– بذ قالاسيندا ، برلين

– بختي ياتميش ، بغداد

– ارك هفته لييي ، برلين

– هستي نسيم ، بغداد

– جنايات 2500 ساله شاهان ، بغداد

– آيا زبان فارسي به زبان ملل ديگر ايران بر تريت دارد ؟ بغداد

– قواعد الفارسيه ، بغداد

– زبان آذري ادبي معاصر ، تبريز

– معاصر آذري ادبي ديلي ، تبريز

–علم المعاني ،لكسيكولوژي ، تبريز

– قوي اولسون اون ، تبريز

–باغبان ائل اوغلو 2 ، تبريز

– ايران توركلرينين اسكي تاريخي 1 و 2 ، تبريز

– شاهين زنجيرده ، تبريز

– افسانه دي شمشيره دايانمازسا آزادليق ، كيچيك قارداشيما مكتوب. دو پوئماي به ياد ماندني از وي .


اگر مجموعه مقالات درج شده اورا هم به اين آثار اضافه نماييم ، عمق افكار و ايده هاي او و نيز ميزان عشق و علاقه اش را به آذربايجان ميتوانيم درك نماييم.


سئومه لي مئهريبان كيچيك قارداشيم

قارداشدان دا ياخين بير مسلكداشيم

يـازميشدين دئدييين كيمي هر ياندا

اوزا ق سـورگونلرده٫ قارا زينـداندا

باشيم سـهند اولدو٫ ايراده م پـولات

هئچ يـئرده ديلـيمدن دوشمه دي فرياد

هر ياني زنجيرله گزيب دولانـديـم

نهـايت دؤيـوشده ظفـر قـازانـديـم

قــاييتديم ســئومه لي عزيز وطنه

اؤپــدوم تورپاغيــني من دؤنه دؤنه

واريميز يوخوموز تالان اولموشـدو

باغلارين چـيـچه يـي تامام سولموشدو

چيـرماييـب قولومو يـئنه نئچه ايل

تريمـدن آخـيتديم تورپاقلارا سئل

گئنه ايشيق چيخدي چيراغيمـيزدان

توستو ده اوجالدي اوجاغيمـيـزدان

بيلـيرسن دئمه گـه نه ائحـتيياج

وار توپلاندي ايـشيغا چاقـقال جاناوار

زه لي ده دوغولدو در حال گورزه ده

ايــشيـقلا دوغـولدو موباريزه

ده قوي دئسين ايگيتلر اويلاغي تبـريز

نه زامان آنادان دوغولموشوق بـيز

كي ساده حياتچين دؤيوشك گره ك

گاه زنجير داشييـاق٫ گاه دارا گئده ك

........

بوگون آرخا كيمي آرخالانـديغـين

ظاهيرده بير قارا تورپاق سانديغيـن

قارا تورپاق دئييل قوووتدير٫ سسدير

كولكدن طوفاندان گوجلو نفسدير

قوووت منبعيدير حقــير آلاچـيق

تورپاق بير دنيزدير سن ايسه باليق

اوجا ميـناره لر٫ آغباش ذيـروه لر

اونونچون گؤرمزلر طوفاندان خط

ر كي دوغـما تورپـاغـا آرخالانارلار

( بو سؤزده بير دونيا حيكمت وار٫ سؤز وار)


زهره وفـايـي - تبريز

منبع:




۱۳۸۸ مرداد ۲۴, شنبه

دكتر حميد نطقي(1378-1299)


اين دانشمند وارسته از جمله نخبگان علمی طراز اول آذربایجان و ایران بود. وی از 13سالگي, يعنی از سال 1312 شمسي, در حالی كه دانش آموز دبيرستان رشديه تبريز بود, در جرايد زادگاهش تبریز با امضای "ميرحميد نطقي" نوشتن آغاز كرده و نشريات آن روز موطنش را با آثار منظوم و منثورش مزين كرده بود.

ر 22 شهريور ماه 1299, همان روزی كه زنده ياد شيخ محمد خيابانی به شهادت رسيد, دكتر حميد نطقي, در محله سرخاب تبريز, در يك خانواده فرهنگی چشم به جهان گشود و آن همه نبوغ و استعدادهای شگرفش بر اثر تربيت پدر فاضلش دكتر سيد حسن نطفی كه از چهره های تابناك و از صاحب قلمان چيره دست آن روز تبريز بود شكوفا گرديد و شخصيت والايش از همان سال های نوجوانياش رخ نمود.

وی پس از اتمام تحصيلات متوسطه, در رشته حقوق از دانشگاه تهران دانشنامه كارشناسی گرفته و راهی تركيه ميگردد و دكترای خود را در رشته حقوق بين الملل از دانشگاه استانبول دريافت ميكند.

اين مرد وارسته, پس از بازگشت به ايران, نخستين فعاليت خود را در زمينه روابط عمومي, از شركت ملی نفت ايران آغاز كرده و پايه های روابط عمومی نوين را در همين شركت پی ريزی ميكند. او سال ها سمت استادی دانشكده علوم ارتباطات اجتماعی را كه بعدها به دانشكده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبائی تبديل شد به عهده داشت.

صاحب ترجمه, علاوه بر تدريس, به زبان های فارسي, تركی (آذربایجانی, استانبولي, جغتائي), عربي, انگليسي, فرانسوي, آلمانی و اسپانيولی احاطه كامل داشت و نيز به تدوين اولين كتاب در زمينه روابط عمومی با نام "مديريت در روابط عمومي" پرداخت كه در سال 1349 شمسی از سوی انتشارات دانشكده علوم ارتباطات انتشار يافت.

از اين سخصيت انديشمند, آثار قلمی متعددی به يادگار مانده, از جمله سرمقاله هايش در مجله وارليق است كه پس از پيروزی انقلاب اسلامي, سال ها زينت بخش اين مجموعه فرهنگی ميگرديد. لكن نوشته های وی در دوران قبل از شهريور 1320 شمسی كه در جرايد تبريز چاپ ميشدند از اهميت فوق العاده ای برخوردار است, چرا كه اين سخنان پرمغز, از خامه كسی تراوش ميكرد كه هم سن و سال هايش, در دنيای نوباوگی به بازی های كودكانه مشغول بودند و او با چنين انديشه سترگ و معلومات گسترده كه حاكی از شعور اجتماعی عميقش بود, در راستای مردم سالاری و برای آگاه كردن مردم ميهنش قلم ميزد. اين نوجوان خردمند كه در زمينه های مختلف سياسي, اجتماعي, فرهنگي, به ويژه تربيتی مطلب مينوشت آثارش نشانگر آن بود كه صاحب اين قلم, از نبوغی كم نظير, ذوق و قريحه ای سرشار و قلمی توانا برخوردار است و در آينده از شخصيت های ممتاز اين مرز و بوم خواهد شد.نوشته های اين دانش آموز هوشمند تبريزي, دارای نثری شيوا و محتوائی غنی و پربار بود.

محمدامین رسول زاده بنیانگذار جمهوری اول آذربایجان

در ۳۱ ژانویه ۱۸۸۴ در باکو متولد و در ۶ مارس ۱۹۵۵ دراستانبول در اثر بیماری قند درگذشت.
در سال ۱۹۰۲ سازمان جوانان مسلمان را بنیان گذاشت. در سال ۱۹۰۷ به ایران آمد و در حمایت از مشروطه به فعالیت پرداخت. در سال ۱۹۱۱ به ترکیه رفت و به تورک اوجاغی پیوست پس از آغاز جنگ جهانی اول به باکو بازگشت و پس از سرنگونی تزارها در ۱۹۱۷ زمینه تشکیل اولین جمهوری آذربایجان رافراهم نمود. بالاخره در ۲۸ ماه مه ۱۹۱۸ جمهوری آذربایجان تشکیل و رسول زاده به عنوان رهبر شورای ملی انتخاب شد.

۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

Oyan

Yazan: Abduxaliq Uyğur
1921-ci il Turpan

Hey, Uyğur, oyan, yatdığın yetər,
Səndə mal yox, indi gedərsə can gedər.
Bu ölümdən özünü qurtarmasan əgər,
Ah, sənin halın təhlükə, halın çox betər.


Qalx! dedim, başını qaldır, yuxunu aç!
Rəqibin başını kəs, qanını sıçrat!
Bax ətrafa yaxşıca, gözlərini aç,
Öləcəksən peşmanla bir gün, yox əlac.

Hələ cansıza bənzər nazik tənin,
Ondanmıdır, qorxmursan ölümdən?
Çağırsam, tərpənmədən eləcə yatırsan,
Oyanmadanmı ölmək istəyirsən eləcə?

Gözlərini aç, yaxşıca ətrafına bir bax,
Öz istiqbalın haqqında bir uzun düşün.
Gedərsə əldən bu qənimət, bu fürsət,
Gələcək min bir problem, min bir dərd

Könlüm sənə acıyır, hey, Uyğurum,
Yoldaşım, qardaşım, dostum, əqrabam,
Darıxıb səndən, oyandırsam səni,
Eşitmirsən heç də, nə oldu sənə?


Gün gələr, bir gün peşman olarsan,
Bax, o zaman sözü görərsən.
Kaş ki, desən o zaman yetişmədən,
O gün Uyğur sözünü anlarsan.

© Azeri translation by: Vusal Aliyev

Baku, Republic of Azerbaijan , Feb 9, 2005