۱۳۸۸ مرداد ۸, پنجشنبه

اويغورها چه كساني هستند؟ / ترجمه : ع . طالیب اوغلو

اويغورستان و اويغورهاي امروزي
اويغورها يكي از گروه هاي قومي ترك هستند كه در مناطق شمال غرب چين امروزي زندگي مي كنند. نام رسمي و چيني اين سرزمين منطقه خودمختار شين جيانگ (يا سين كيانگ) مي باشد(1)، اما اويغورهاي بومي از نظر تاريخي اين منطقه يعني كشور خود را اويفورستان يا تركستان شرقي يا به هر دو نام مي نامند. در اين نوشته، اويغورستان براي اشاره به اين منطقه بكار برده شده است.
اويغورستان كه در آسياي ميانه و در 2500 كيلومتري پكن واقع شده از شمال با قزاقستان، از شمال شرق با مغولستان و از غرب و شمال غرب با قرقيزستان و تاجيكستان هم مرز است. در غرب و جنوب غرب آن افغانستان و در جنوب تبت (2) و کشمیر تحت کنترل هندوستان قرار دارد و چين در شرق آن قرار مي گيرد.
تركستان شرقي سرزميني وسيع به وسعت 640،000 كيلومتر مربع مي باشد كه يك ششم قلمرو چين امروزي را در برمي گيرد و از نظر جغرافيايي بزرگترين استان چين محسوب مي شود.
جمعيت ترك اويغورستان كه همه همخون بوده و داراي زبان، سنن و مذهب يكساني هستند توسط امپرياليستهاي سرخ روسي به طور ساختگي به اويغور، قزاق، قرقيز، ازبك و تاتار تقسيم شده اند. جديدترين سرشماري حکومت چین جمعيت اويغورها را بيش از 7 ميليون، قزاقها را 1 ميليون، قرقيزها را 150000 ، ازبكها را 15000 و تاتارها را 5000 نفر براورد كرده است. با اين وجود بعضي منابع غير رسمي اويغور جمعيت اويغورها را رقمي بيش از 15 ميليون تخمين زده است. علاوه بر اين قبايل، اقوام چيني هان، منچو، هوي و مغولها نيز در اويغورستان وجود دارد. در حال حاضر اويغورها كه موضوع اصلي اين نوشته مي باشد اكثريت جمعيت اويغورستان را تشكيل مي دهند. با اين وجود، هر مطلبي كه در اينجا بيان مي شود به همان نسبت ديگر قومها ي اشاره شده در بالا را نيز شامل مي شود.
اويغورها و چيني هاي هان از يك نژاد نيستند. اويغورها به وضوح از نژاد اروپايي بوده و در نگاه اول شبيه مردم اروپاي غربي بنظر مي رسند. اويغورستان در ماوراي مرزهاي طبيعي چين در يك محل جغرافيايي مجزا با جمعيتي كه در سال 1949 بالغ بر 96 درصد آن ترك بود قرار گرفته است.
تمدن اويغور
مستندات تاريخي نشان مي دهد كه اويغورها پيشينه تاريخي بيش از 4000 سال دارند.(3) در طول تاريخ اويغورها فرهنگ و تمدني درخشان و منحصر بفرد را بوجود آورده اند وخدمات چشم گيري را به تمدن جهان ارزاني كرده اند. در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، كاوش هاي علمي و باستانشناسي در منطقه اويغورستان منجر به كشف معبد هاي غاري، ويرانه هاي صومعه ها، نقاشي هاي ديواري، همچنين مدارك و كتابها و مينياتورهاي ارزشمندي شد. مكتشفان اروپايي، امريكايي و حتي ژاپني از گنجينه هاي هنري كشف شده در اين منطقه دچار حيرت شدند و اظهار شگفتي كردند بطوري كه گزارش هاي آنها خيلي زود توجه مردم علاقمند زيادي را در اقصا نقاط جهان به اين منطقه جلب كرد. امروزه آثار و اشياء بجا مانده از فرهنگ و تمدن اويغور كلكسيون هاي اصلي موزه هاي برلن، لندن، پاريس، توكيو، لنينگراد و موزه عتيقه جات آسياي مركزي در دهلي نو را تشكيل مي دهند. اين اشيا و بقايا بهمراه دستنوشته ها و اسناد كشف شده در اويغورستان تمدن بسيار سطح بالايي كه اويغورها بدان نايل شده اند را روشن مي سازد.
در طول قرنها اويغورها سه رسم الخط متفاوت بكار برده اند.آنها بعد از اتحاد با تركهاي گوگ در قرون 6 و 7 رسم الخط اورخون را بكار بردند. بعدها رسم الخطي كه به نام رسم الخط اويغور شناخته شد را بكار گرفتند. اين رسم الخط براي مدت 800 سال نه تنها به وسيله اويغورها بلكه ديگر ملل ترك و همچنين مغولها و منچوها در اوايل حكومتشان در چين بكار برده شد. بعد از پذيرش اسلام در قرن 10 اويغورها الفباي عربي را اقتباس كردند و استفاده از اين رسم الخط در قرن 11 کاملا متداول شد.
بسياري از آثار ادبي اولیه اويغور ها ترجمه هايي از متون مذهبي بودايي و منچویی بود، اما آثار داستاني، شعري و حماسي نيز وجود داشته است. بسياري از اين آثار به آلماني، انگليسي و روسي ترجمه شده اند.
بعد از پذيرش اسلام اويغورها به حفظ تسلط فرهنگيشان در آسيای مركزي ادامه دادند. دانشمندان بسیاری از اويغورها كه شهرت جهاني داشتند ظاهر شدند و ادبيات اويغور رونق گرفت. در ميان صدها اثر مهم بجا مانده از اين دوره مي توان به "كوتات كو بيليك" اثر يوسف حاس اجب (70-1067)، "ديوان اللغت الترك" اثر محمود كاشغري و "اتابتول حكاياك" اثر احمد يوكنكي اشاره كرد.
اويغور ها دانش وسيعي در در داروسازي و طبابت داشتند. آثار بجا مانده از سلسله سونگ (960-906) نشان مي دهد كه يك طبيب اويغور بنام نانتو به چين سفر كرد و با خود انواع زيادي از داروها را كه براي چيني ها ناشناخته بود به آنجا برد. تعداد 103 گياه مختلف كه در طبابت اويغورها استفاده مي شد در يك دايره المعارف پزشكي چيني كه به وسيله شي ژن (1593-1518) تاليف شده ، ثبت شده است.دانشمندان غربي ادعا مي كنند كه طب سوزني يك كشف چيني نيست بلكه بوسيله اويغورها كشف شده است. در سالهاي اخير مقامات چيني چندين موسسه براي مطالعه طب سنتي اويغور در اويغورستان تاسيس كرده اند.
اويغورها صاحب پيشرفت هاي عظيمي در زمينه معماري، هنر، موسيقي و نقاشي بودند. بر طبق مطالعات دانشمندان غربي ، اسناد كشف شده در اويغورستان ثابت مي كند كه در زماني كه كشاورزان اروپايي از تنظيم و نگارش يك قرارداد حقوقي عاجز بودند يك كشاورز اويغور مي توانست با استفاده از اصطلاحات حقوقي يك قرار داد بنويسد. گزارش شده است كه اويغورها قرنها قبل از اينكه گوتنبرگ ماشين چاپ را اختراع كند از نحوه چاپ كتاب آگاهي داشتند. همچنين گزارش شده است كه در قرون وسطي شعر، ادبيات ، تئاتر، موسيقي و نقاشي چيني بطور گسترده اي از اويغورها تاثير پذيرفته است. ين-د وانگ كه به عنوان سفير در قلمرو پادشاهي قاراخوجای اويغور در فاصله سالهاي 981 و 984 خدمت مي كرد در كتاب خود مي نويسد: "از تمدن عظيمي كه در پادشاهي اويغور يافتم شگفت زده شدم. زيبايي معابد، صومعه ها، نقاشي هاي ديواري، مجسمه ها، برج ها، باغ ها، خانه ها و قصر هاي ساخته شده در اين سرزمين غير قابل توصيف هستند. اويغورها در ساختن طلاجات، نقره جات، گلدان و سفال با دست مهارت فوق العاده اي دارند. عده اي مي گويند خداوند استعداد و توانايي را يك جا فقط به اين مردم ارزاني داشته است."
قبل از اسلام اويغورها به مذاهبي مانند شامانيسم، بوداييسم و منيچيسم اعتقاد داشتند. مذهب بودايي در اوايل عصر تاريخي ما به اويغورستان معرفي شد. اين مذهب به سرعت در ميان مردم ترك اويغورستان گسترش يافت. هنوز ميتوان در شهرهاي كوچا، تورفان و دونهونگ كه محل زندگي اويغورهاي كانچو بوده است ويرانه هاي صومعه هاي معروفي كه بنام مينگ اوي يا هزار بودا شناخته مي شوند را ديد. اين صومعه ها بوسيله اويغورها ساخته شده اند. در شهر كوچا بيش از 50 معبد بودايي، كتابخانه و موسسات تفريحي و رفاهي براي كمك به مستمندان ساخته شده بود. در شهر ختن بدون احتساب صومعه هاي كوچك، 14 صومعه بزرگ وجود داشت. اويغورهاي اويغورستان در سال 934 در دوران حكومت ساتوك بوغارا خان، حاكم خاراهانيد اسلام را پذيرفتند. از آن زمان به بعد اسلام تنها مذهب در اويغورستان تا به امروز بوده است.
قدرت، عزت، شوكت و فرهنگ اويغور كه در طول تاريخ رشد و گسترش يافته بود و بيش از 1000 سال آسياي مركزي را تحت نفوذ و تسلط خود داشت، با تهاجم منچوها به اويغورستان و در خلال حكومت ملي گراها بخصوص چيني هاي كمونيست رو به افول نهاد و سير نزولي پيمود.
اويغورستان يك كشور اشغال شده است
اويغورستان حداقل به مدت 2000 سال خانه اويغورها بوده و در بيشتر اين دوره 2000 ساله به صورت يك كشور مستقل و آزاد مانده است. با اين وجود چيني ها ادعا مي كنند كه اويغورستان بخش جدايي ناپذير و قديمي چين است. حقايق تاريخي به وضوح نشان مي دهد كه چنين ادعايي توسط چيني ها بر اساس تفسير و توجيه غلط تاريخ مي باشد و به اين اميد بنا نهاده شده كه سركوب و ادغام سرانجام اين تحريف ها را در چشم جامعه جهاني مشروع نشان خواهد داد.
اشغال و تهاجم اويغورستان بوسيله چيني هاي هان در سال 104 قبل از ميلاد شروع شد و اويغورستان چندين بار بوسيله سربازان چيني اشغال شد. اما هيچ كدام از اين اشغال ها مدت زيادي بطول نيانجاميد. آنچه در زير مي آيد مقداري از حقايق تاريخي مربوط به اشغال اويغورستان مي باشد.
1- در دوران وو تي، ژنرال لي كوانگ در سال 104 قبل از ميلاد اويغورستان را اشغال كرد اما مردم اويغورستان با شكست سربازان چيني استقلال خود را دوباره در سال 86 قبل از ميلاد بدست آوردند.
2- در دوران هسوآن ژنرال چانگ چي به اويغورستان حمله كرد و در سال 59 قبل از ميلاد آن را اشغال كرد. اما در سال دهم قبل از ميلاد خان هاي اويغورستان ارتش هاي چيني را شكست داده و دوباره آزادي خود را بدست آوردند.
3- در دوران مينگ تي ژنرال پان چائو با به راه انداختن يك جنگ داخلي به اويغورستان حمله كرد. اين جنگ 28 سال طول كشيد. در سال 102 بعد از ميلاد پان چائو به چين برگشت و يك سال بعد فرزند او پان يونگ بعد از شكست از خان هاي اويغورستان گريخت. به اين ترتيب يك بار ديگر اويغورستان استقلال و امنيت خود را بدست آورد.
4- در دوران توپا (وي) قسمت شرقي اويغورستان مجبور به پرداخت ماليات به حكومت آن زمان از سال 448 تا 460 گرديد.
5- در سال 657 كائو تسونگ از سلسه تانگ اويغورستان را فتح كرد و در سال 699 گوك ترك خان چيني ها را از اويغورستان بيرون راند.
6- در سال 747 هسوآن تسونگ، ژنرال كره اي كائو سين-چي را به عنوان فرمانده ارتش چين براي كمك به خان هاي اويغور كه با همديگر در اويغورستان در حال جنگ بودند فرستاد. اين ژنرال با سود بردن از اغتشاشات داخلي اويغورستان نقشي ماهرانه و بي رحمانه را در تحريك تعدادي از مردم اويغورستان براي كشتار يكديگر بازي كرد و با اين روش اويغورستان را به چين تسليم كرد. اما ساكنان اويغورستان با كمك گرفتن از عربها نيروهاي كائو سين-چي را تارومار كرده و آزادي خود را در سال 751 بدست آوردند.
به اين ترتيب جمعاً 6 تهاجم از سال 104 قبل از ميلاد تا 751 صورت گرفت. اما در طول اين دوران 855 ساله چيني هاي مهاجم تنها براي سال 157 كنترل خود بر اويغورستان را حفظ كرند. حتي در اين حالت همانطور كه تناوب تهاجمات نشان مي دهد كنترل چيني ها به صورت موقتي و ناكامل بوده است. در 698سال باقيمانده از اين مدت اويغورستان به عنوان يك كشور مستقل و ازاد باقي ماند.
در طول آن دورن (از سال 104 قبل از ميلاد تا سال 751) روابط دوستانه و ارتباطات تجاري بين اويغورستان و چين وجود داشته است. اما كتابهاي تاريخي خاص چيني و دولتمردان حال حاضر چين اين روابط و پيوندها را بصورت ناعادلانه، غيرمنصفانه و غيرواقعي نمايان مي كنند و تلاششان بر اين است كه اينها را به عنوان نشانه هايي از سرسپردگي و وابستگي اويغورستان به چين قلمداد كنند و بيشتر سياستمداران چيني از آن براي مشروع جلوه دادن ادعايشان مبني بر اينكه اويغورستان بخش جدايي ناپذير از چين بوده استفاده كرده اند.
سال 1876 بود كه منچوريها تلاش كردند كه اويغورستان را اشغال كنند و بعد از كشتار حدود يك ميليون از سكنه اويغورستان موفق شدند اين كشور را به اشغال خود در آورند. از آن زمان به بعد اويغورستان پيوسته تحت حاكميت نظامي بود. با اين وجود تا سال 1949ساكنان اويغورستان 42 شورش مسلحانه را عليه حاكميت رعب و ترور حاكمان نظامي منچو (يعني در هر 4 سال حكومت منچوها يك شورش) با هدف كسب دوباره استقلال خود سازماندهي كردند. اويغورها در بخش جنوبي اويغورستان "جمهوري اسلامي تركستان شرقي" را در سال 1933 تاسيس و ساكنان تمام اويغورستان به اتفاق هم دومين "جمهوري تركستان شرقي" را در سال 1944 بنا نهادند. اولين جمهوري به مدت 3 سال و دومين جمهوري به مدت 5 سال دوام آوردند.
اويغورستان در سال 1949 بوسيله چين كمونيست اشغال شد و در سال 1955نام آن به خوار تغيير يافت. از آن زمان چين كمونيست حاكميتي استعماري بر اويغورستان اعمال كرده است. اويغورها مجبور بوده اند رنج هاي غير قابل تصوري را تحمل كنند و به شرايط غيرانساني تحت حاكميت استكباري بيگانه تن در دهند. اما بر خلاف اين رنجها و نسل كشي فرهنگي ، روحيه مقاومت و عزم و اراده مردم در اويغورستان همچنان محكم و استوار مانده است. بر اساس اطلاعات موجود از منابع چيني بر خلاف تمامي خطرات موجود، تظاهرات، راهپيمايي هاي اعتراض آميز و ديگر فعاليت هاي سياسي زيرزميني بوسيله اويغورها سازماندهي مي شود و هدف آن بدست آوردن برابري، عدالت و حتي استقلال براي اويغورها مي باشد. اين فعاليتها از سال 1654 بي وقفه ادامه داشته ودر سال 1996 به اوج خود رسيد.(4)
توضیحات:
1- نام تحمیلی کمونیست های چین به ترکستان شرقی
2- تبت نیز همانند ترکستان شرقی توسط نیروی نظامی چین اشغال و ضمیمه این کشور شده اما به علت اهمیت فرهنگی این منطقه برای سازمان ملل حکومت چین قادر به تغییر نام این منطقه نشده است.
3-یک مومیایی اویغوری که هم اکنون در شهر ختن ترکستان شرقی نگهداری می شود و توسط یک عکاس و خبرنگار ایرانی نیز عکسبرداری شده قدمتی بیش از 6000 سال دارد.
4- بعد از شدت گرفتن مبارزه جهانی علیه القاعده و تروریزم ، حکومت کمونیست چین به منظور سرپوش نهادن به خواست های ویغورها و موجه جلوه دادن کشتار و سرکوب مردم ترکستان شرقی مبارزان اویغور را متهم به همکاری با القاعده میکرد و با دسیسه های سازمان اطلاعات چین 17 نفر از اویغور ها در پاکستان دستگیر و به زندان گوانتانامو منتقل شدند. اما پس از بازجویی از آنها مشخص شد که آنها هیچ ارتباطی با القاعده ندارند . چین خواستار استرداد آنها شد اما آمریکا به علت نگرانی از شکنجه شدن آنها از تحویل دادن این زندانیان به چین خودداری کرد.
منبع:

۱۳۸۸ مرداد ۶, سه‌شنبه

بابک کيست و انگيزه­ي قيام سرخ­جامگان چيست؟

نام بابک، قيام بابک و نيز قلعه­ي بابک در چند سال اخير در مطبوعات آذربايجان، همچنين در مجامع دانشجويي و اجتماعات ترکان ممالک ايران بيشتر مطرح شده، مجموعه­هاي شعر، منظومه­ها، رومانها، و کتابهاي تاريخي هم در اين زمينه منتشر مي­شوند. در نتيجه نظر اغلب اقشار جامعه به ­نام و قيام و قلعه­ي بابک معطوف گشته و سوالهايي نيز درباره­ي قيام سرخ­جامگان، ( آل­گئييملي­لر) انگيزه و نتيجه­ي اين قيام در ذهنشان مطرح مي­گردد.
در چنين مرحله­اي قلم بدستاني هم ظهور کرده و با اظهار نظرهاي مختلف سعي مي­کنند، سوالهاي مطروحه را پاسخ بدهند. آنان در نوشته­ها و اظهار نظرهايشان بعضا به منابعي هم استناد مي­کنند که با توجه به لحن نويسندگان آن منابع، مغرضانه و جهت­دار بودن اظهاراتشان جاي ترديد باقي نمي­گذارد. به عبارت ديگر با توجه به اين منابع و بعضي از نظريه پردازي­ها، خواننده به خوبي مي­فهمد که نويسنده بيشتر اغراض و خواسته­هاي دل­خود، يا نزديکان و فرمانفرمايان خود را در نظر گرفته است و به همين دليل هم اين آثار نه تنها هيچ قرابتي باهم ندارند، بلکه ناقض يکديگر هم مي­باشند.
به عبارتي روشنتر، عده­اي بابک را ضد عرب، عد­ه­اي ضد اسلام، عد­ه­اي پيرو آئين مزدکي، بعضي زردشتي، بعضي مسلمان و حتي مسلمان شيعه مذهب، معرفي کرده است. بعضي هم بابک را چهره­اي ضد اشغالگري و آزادي­خواهِ وطن پرور و نوعدوست نشان داده و هر کدام نيز براي اثبات اظهارات خود همانطور که قبلا اشاره شد، اسنادي را ارائه داده­اند.
درپي مطرح شدن مسأله­ي بابک، عده­اي از قلم بدستان که انگيزه­هاي مختلف دارند، سعي به سرپوش گذاشتن به آن، انحراف افکار جامعه و يا کمرنگ کردن موضوع مذکور پرداخته و با ارائه­ي نظرات نه چندان علمي و عقلي به خواسته­ي خود پاي مي­فشارند.
به نظر مي­آيد، در اين عصر ارتباطات حقيقت را بر مصلحت ترجيح دهيم و با پرداختن به سفسطه و يا سرپوش نهادن به واقعيتها، تنفر نسل حاضر و آيندگان را به خود نخريم و خود را در زمرهً جهال قرار ندهيم؛ بلکه سعي کنيم، بدور از عقايد و سلايق شخصي، وقايع تاريخي را آنچنان که هست ارائه­ دهيم و يا از وارونه نشان دادن آنها خودداري کنيم. چنان فکر نکنيم که ما مي­توانيم افکار عمومي را به خود معطوف داريم؛ زيرا ما داناتريم، بقية مردم نادانند!!! مطمئن باشيم که هر کس ديگران را جاهل انگارد، در حقيقت جهت خود را آشکار مي­سازد.
البته هر کس حق دارد، درباره­ي مسائل ملي و تاريخي خود فکر کند، مطالعه و تحقيق انجام دهد، نتيجه­ي مطالعات و تحقيقات خود را بيان کند؛ ولي شرعا و اخلاقا احدي عذر و بهانه­اي براي اغفال مردم و تحريف افکار عمومي را ندارد و نبايد حقايق تاريخي و مصالح ملي مردم و مملکت را فداي اغراض شخصي خود نمايد.
آنچه مسلم است و در اغلب منابع تاريخي به آن اشاره شده، اين است که، در زمان خلفاي عباسي در اغلب ممالک اسلامي قيامهاي بزرگ و کوچک به عليه دستگاه خلافت رخ مي­داد. البته هر يک از اين قيامها انگيزه­ي خاص خود را داشت که مي­توان به قيامتهايي در خراسان، طبرستان، سيستان و آذربايجان اشاره کرد. قيام آذربايجان و يا قيام «آل­گئييملي­لر» سرخ جامگان در منطقه گوهستاني قاراداغ آذربايجان جنوبي روي داده و مرکز فرماندهي و رهبري آن در بالاي صخره­اي عظيم در ارتفاعات شهرستان «کليبر» امروزي و در قلعه­اي به نام قلعه­ي « بذ » بي،[1] يعني «قلعه­ي بابک» امروزي بود.
قيام مزبور بيش از چهل سال ادامه يافت. سرخ جامگان در اين مدت بارها با سپاهيان خلفاي عباسي که به سرکوب آنان فرستاده مي­شدند جنگيدند، کشتند، کشته شدند، با خون خود دشتها، دره­ها و کوههاي آذربايجان را سيراب و از ناموس و ميهن خود دفاع کردند و بارها طعم تلخ شکست را به قوشونهاي خلفا چشاندند. خلفايي که اسلام را براي حکومت، اغفال تودة مردم و چپاول آنان آلت دست قرار داده بودند. خلفايي که خود را خليفة خدا در روي زمين وانمود مي­کردند، نمازهاي جمعه مصلحتي برگزار مي­کردند، به حج مي­رفتند . ولي در زندگي شخصي آنان اثري از اسلام ديده نمي­شد.
المعتصم­بالله که يکي از فرزندان هارون خليفة عباسي بود، بعد از برادرش مأمون به مسند خلافت تکيه زد. او براي فائق آمدن به نهضت آذربايجان که با وجود آن آرامش خلفاي ماقبل او سلب شده بود، راهي جز دست زدن به حيله­ي ناجوانمردانه پيدا نکرد و براي عملي کردن نقشة خود از شخصي به نام «آفـشين» «awşin» که از ترکان اوزبک بود و شايد به وسيله­ي او راحت­تر ­مي­توانست به بعضي از سرداران و سرکردگان سرخ جامگان ترک آذربايجان[2] نفوذ کند، استفاده کرد. و متأسفانه موفق هم شد. آفـشين بعضي از سرکردگان سرخ جامگان را با وعده و وعيد از اطراف بابک پراکنده ساخت سپس با جنگي نابرابر بابک را از قلعه به پايين کشيد و با حيله­ و دسيسه­ي سهل ­ابن­سُمبات که احتمالا ارمني هم بود و از طرف خليفه فرمانروايي قسمتي از مناطق شمال رود ارس را در دست داشت، او را دستگير و به مرکز خلافت يعني «سامرا» منتقل و در نتيجه سر سختي که در برابر خليفه هم از خود نشان داد، مصله و پس از آن به قتل رسيد.
***
آنچه در مقالات و سخنرانيها درباره­ي قيام سرخ جامگان کمتر مورد توجه قرار گرفته، بررسي عقايد ديني آنان از راه تعقل و تفکر مي­باشد.
همانطور که قبلا نيز اشاره شد، عده­اي آنان را مسلمان دانسته و براي اثبات ادعاي خود ادله و براهيني نيز ارائه مي­دهند. عده­اي نيز آنان را غير مسلمان دانسته و يا غير مسلمان معرفي کرده­ که بتواند به راحتي به بدگويي و تخريب وجهه­ي آنان بپردازد.
در برابر نظر اين اشخاص بايد گفت: اولا سرخ جامگان مسلمان بودند، به اين دليل که مردم آذربايجان در زمان خليفه­ي دوم « عمر ابن­خطاب» اسلام را پذيرفته بودند در اين صورت چگونه مي­توانيم بگوييم عده­اي غير مسلمان در نقطه­اي از مملکت اسلامي آنهم به مدت چهل سال اگر نگوييم حکومت محلي کوچکي را تشکيل داده بودند، مي­توانيم بگوييم که سازمان و تشکيلات سياسي – نظامي مقتدري را به هم رسانده که در صورت لزوم مي­توانستند در مقابل سپاهيان رزم آزموده و تا دندان مسلح هزاران نفري خلفاي عباسي مقاومت کنند و آنان را از آذربايجان دور نمايند.
تأمين غذا، پوشاک، سلاح، مرکب، علوفه و تجهيزات اسبان و غيره براي عده­اي غير مسلمان در مرکز بلاد اسلامي آنهم در آن دوران کاملا غير ممکن بود. يعني مسلمانان به هيچ وجه به خود اجازه نمي­دادند، کساني که آيين آنان را قبول ندارند، با آنان داد و ستد کنند و مايحتاج آنان را فراهم آورند. پس همکاري و تأمين مايحتاج آنان و عدم ممانعت از استقرار آنان در بين خودشان به اين معني است که آنان را در هر آييني که بودند، قبول داشتند و در حين هجوم سپاهيان خليفه، همين مردم مسلمان نه تنها به ياري سپاهيان خليفه­ نمي­شتافتند، بلکه بابک و بابکيان را پشتيباني مي­کردند و اگر چنين نبود، يعني حمايت مردمي در پشت سرخ جامگان نبود هرگز نمي­توانستند به مدت بيش از چهل سال در آن منطقه مقاومت و با سپاهيان مجهز خليفه مقابله کنند. به بيان ساده­تر، اگر مسلمان هم نبوده باشند، براي مردم مسلمان بهتر از خلفايي بودند که به نام اسلام، اموال و نواميس مردم را پايمال مي­کردند به همين دليل هم مردم عاقل و فهيم آذربايجان کافر يک­رو و مردانه­صفت را به منافق مسلمان­نماي چندين چهره ترجيح مي­دادند.
اگر به قرآن هم مراجعه کنيم مي­بينيم، خداوند نيز منافقين يعني مسلمان­نمايان را که اسلام و قرآن را دست آويز و مستمسک براي رسيدن به مقام و مال و منال و غيره قرار داده بودند، بيشتر از کافراني که صراحتا مي­گفتند: ما ايمان نمي­آوريم، نکوهش مي­کند. به عبارتي ديگر از نظر قرآن نيز منافقين يعني مسلمان­نمايان، مذموم­تر، پست­تر و منفورتر از کافران يعني کساني هستند که به دين اسلام نه گرويدند.اگر به تاريخ بعد از اسلام و زندگي ائمه معصومين هم دقت کنيم، متوجه مي­شويم که همة قاتلين ائمه شهيد، منافقين و حکامي بوده­اند که به ظاهر براي حفظ مصالح اسلام و در حقيقت براي حفظ حکومت خودکامه­ي خود و ادامه چپاول اموال و نواميس مردم پا برهنه دست به چنين جنايات تاريخي زده­اند.
در جواب عده­اي از قلم بدستاني که ادعا مي­کنند: بابک و سپاهيان او با اسلام و مسلمانان مي­جنگيده و در مقابل اسلام صف­آرايي کرده­اند بايد بگوييم:اگر شما خلفاي عباسي را با آن جناياتي که مرتکب مي­شدند و امامان شيعه را با حِيل مختلف به قتل مي­رساندند، مسلمان بدانيد، در اين صورت بابک با مسلمانان جنگيده است؛ ولي اگر امام هفتم شيعيان امام موسي­کاظم (ع) که توسط هارون خليفه­ي عباسي محبوس و سپس شهيد شد و نيز فرزند آن حضرت امام رضا (ع) توسط فرزند هارون عباسي يعني مأمون مسموم و شهيد گرديد، همچنين امام محمدتقي (ع) که توسط المعتصم­بالله مسموم و به شهادت رسيد و ساير امامان شيعه را امام و طرفدار حق و عدالت مي­دانيد، هرگز نمي­توانيد قاتلين آنها يعني هارون، مامون و معتصم را مسلمان و خليفه­ي اسلام بدانيد و کساني را که با آنان و قول­خورگان آنان جنگيده نکوهش نماييد.
بابک و بابکيان چه مسلمان باشند و چه نباشند با منافقين و با دشمنان امامان معصوم شيعه جنگيده­اند. و اگر مرامشان دفاع از اسلام و امامان شيعه نبوده باشد، دفاع از حقوق اوليه و نواميس ملي و خانوادگي مسلمانان بوده است و اگر نگوييم، در کنار ائمه­ي معصومين با خلفاي منافق عباسي مبارزه مي­کردند، مي­توانيم بگوييم که امامان و سرخ جامگان هر دو طرف مقابل خليفه بوده و هر دو مظلوم يک دستگاه حکومتي واقع شده بودند. در نتيجه مبارزات بابک و سرخ­جامگان نه تنها مبارزه با اسلام نبود، بلکه خواه- ناخواه خدمت به اسلام واقعي و عدالت بود. اگر ائمه با کلام گهربار و آگاهي دادن به مردم ماهيت دستگاه خلافت را بر ملا مي­کردند، سرخ­جامگان نيز با همان دستگاه خلافت به مبارزة مسلحانه مي­پرداختند. در نتيجه خلفاي عباسي امامان شيعه و مبارزان آذربايجان را مانع رسيدن به مقاصد شوم خود مي­دانسته، با هر دو دشمني مي­ورزيدند. اين حقيقت تاريخ است.
[1] - تغيير حرف «ذ» به «ي» در ترکي قديم و بويژه در کتاب ديوان لغات­الترک بيشتر به چشم مي­خورد.
[2] - ممکن است کسرويست­ها و طرفداران جعليات احمد کسروي ادعا کنند که زبان آذربايجان بعد از آمدن سلاجقه به ترکي برگشته است. در جواب اين عده بايد گفت: در کتاب «قرآنِ کريم و اقوام» نوشته­ي مرحوم پروفسور زهتابي که با استناد به منابع موثق به رشته­ي تحرير در آمده است، مي­خوانيم:
- والي آذربايجان در زمان خليفه عثمان ­ابن­عفان، که با روي کار آمدن حضرت علي از آذربايجان راهي دمشق شد و به معاويه پيوست. در گزارش خود ار آذربايجان به معاويه مي­گويد: مردم آذربايجان به زبان ترکي صحبت مي­کنند.
گذشته از اين، مگر سلاجقه از شرق و از خراسان وارد ممالک ايران نشدند و مگر سالها در همة ممالک ايران حوکمراني نکردند؟ چرا تنها زبان يک مملکت، آنهم آذربايجان را عوض کردند؟ همچنين اکنون با وجود اين همه رسانه­ها و تحصيل اجباري به زبان فارسي، مطبوعات، روزنامه­ها، ارعاب، توهين، تحقير، تحميل، تطميع، زبان مردم آذربايجان، کردستان، بلوچ، خوزستان، گيلک، ترکمن و غيره به فارسي برنگشته و فقط اگر مجبور باشند. به زبان فارسي صحبت مي­کنند؛ ولي در زمان سلجوقيان بدون همه­ي راهکارها و ابزارهاي صنعتي امروزي و بدون اجباري که در عصر حاضر اعمال گرديد، چگونه ممکن است زبان ملتي( از زباني که اصلا وجود نداشته، و اگر وجود مي­داشت، بايد مثل ساير زبانهاي مرده در هزاران سال قبل، از اين زبان هم اثري کتبي، سنگ نوشته، اثر افواهي و فولکلوريک به جاي مي­ماند.) به زبان ترکي تغيير کند؟
منبع:

مبارز هميشه پيروز ، بابك ..

عباسيان در 132 هجري با بر اندازي امويان بر مسند خلافت ممالك اسلامي و مسلمانان جهان تكيه زدند . اولين خدمت عياسيان به خيل مردماني كه ازآمدنشان اظهار شادماني مي نمودند ، كشتن ابو مسلم خراساني و برانداختن برمكيان بود البته همگي به حيله و خدعه !سي سال بعد از اين تاريخ يعني در سال 162 هجري قيام هاي ضد بغداد در قالب قيام خرميان در مناطق متعددي از ممالك تحت سلطه خلفاي عباسي شروع گرديد . خرميان كه كلا به ضديت بر حكومت اعراب بر خاسته بودند ، عمدتا تركيبي از جوانان و كشاورزان و افراد تهي دست بي شمار جامعه بودند كه در سايه زراندوزي و عشرت گذاري خلفاي عباسي و امراي دست نشانده آنها هر روز بر تعداد چنين ناراضياني افزوده ميگرديد .
اولين پيروزي بابك بر خلفاي ظلم و جور زماني بود كه وي علنا نداي مخالفت را سر داد . هر چند كساني چون افشين و مازيار در خفا با بابك پيمان اتحاد و هم رايي بسته بودند اما هيچگاه علنا مخالفت خود را بروز ندادند و اين دورويي و حيله گري آن دو را از افتخار اولين پيروزي بابك بي بهره گذارد . قاطعيت بابك در خصوص راهي كه بر گزيده بود وي را قهرمان هزاران آزادي طلب زمان خود كرد . و چنين شد كه بابك توانست پرچمي را كه در آذربايجان بر افراشته بود به ولاياتي چون همدان و ديلمان و اصفهان و... حتي روم شرقي نيز ببرد و هزاران كس را در اين راه هم راي خود سازد .
عليرغم قتل ها و كشتار هاي دسته جمعي خرميان كه تاريخ نگاران عرب نيز آنرا تاييد مي نمايند ، باز هم بابك فرياد آزادي بر اساس روابط انساني را سر ميداد و هيچگاه نفر اولي نبود كه براي جنگ دست به شمشير ببرد . بدين ترتيب بابك مدت بيست و سه سال بدون تغيير موضعي كه در روز اول مبارزه بر گزيده بود بي وقفه و شب و روز به مبارزه خود ادامه داد . پايداري وي در اين مدت طولاني و تحمل شديد ترين لطمات روحي و جاني و مالي در واقع دومين پيروزي بدون ترديد بابك به حساب مي آيد . پايداريي كه وي در اين مدت از خود نشان داد چنان بي مثال و استثنايي است كه تمامي تاريخ نگاران بدان معترفند . و اگر نبود تنگ نظري بسياري از دشمنان بابك ، به يقين وي را تنها نمونه پايداري در مبارزات تاريخي مي ناميدند . بابك پاي در راهي نهاده بود كه در پايان راه پيروزي بدون ترديد در انتظار وي بود . و افشين همپيمان وي چنان در دالانهاي تو در توي ذلالت و دلبستگي به مقام و خيانت به دوستان و حتي اقوام سرگردان بود كه راه رهايي را هم گم كرده بود . و اگر مي بينيم كه خليفه معتصم نهايتا افشين را براي اجراي خدعه هاي درباري بر عليه بابك بر مي گزيند ، از روي همين سرگرداني و بي آرماني افشين است . چراكه افشين همه چيز خود را باخته است و توان تشخيص راه درست را در دالانهاي گمراهي گم كرده است . رويارويي با افشين در نبرد نهايي براي بابك حكم يك پيروزي ديگر را دارد . اين آخرين تركش خليفه است و بابك از اين آخرين تركش هم براي اثبات حقانيت و ادعاي خود سود مي جويد . ( هركس كه براي يك بارهم كه شده بر سر سفره خليفه بنشيند خائن و متظاهر است ) . بابك مي خواهد در نبرد با افشين به هزاران خلق به ستوه آمده از ستم خلفا نشان بدهد كه ( از ماست كه بر ماست ! ) . مي خواهد تلخي جنگ داخلي و رويارويي هم بندهاي در بند را به مردم نشان بدهد . مي خواهد به مردم بگويد كه در اين جنگ پيروزي از آن نفر سومي است كه در ميدان حضور ندارد !
بابك در زمان دستگيري نيز پيروز است . چراكه با خدعه گرفتار ميشود نه با جنگ مردانه و عادلانه . سهل بن سنباط يكي از خائنان به نام تاريخ ، بابك را در مغاره اي تاريك به دست افشين مي سپارد . گويي از نگريستن بر چهره وي نيز وحشت دارد . اما بابك همچنان پيروز است . التماس نمي كند . وعده و وعيد نمي دهد . شرط نمي پذيرد . همانند بيست و سه سال پيش سر افراز و با اراده است . هنوز هم در خود توان مبارزه را مي بيند . دست و پايش را مي بندند تا ظلم خليفه جلوه عيني يابد . خليفه به نمايش قدرت مي انديشد و بابك با تمام توان به شكستن اين قدرت نمايشي جهد دارد . بابك در كاخ خليفه هم پيروز است . امان نامه نمي خواهد . سمت و منصب نمي پذيرد . صدايش نمي لرزد . تمامي نفرت خويش را در چشمانش و زبانش نثار خليفه و دستگاه ظلم و جور او مي سازد . بابك به پيروزي خود يقين دارد . چرا كه وي اولين كسي است كه قيام بالسيف ( قيام مسلحانه ) را عليه خلفاي ظلم پيشه عباسي بدعت نهاده است و از پايان كار سخت دل قوي است . ميداند كه هم اكنون ميليونها انسان در اطراف و اكناف بلاد اسلامي در تدبير بر انداختن خلافت مستبدان هستند . اين براي بابك به معناي پيروزي است چراكه در شروع كار نيز در همين انديشه بود . وي نه طالب خلافت بود نه سرداري و نه اميري . بابك در آرزوي بيداري انسانها يي بود كه شب و روز در برابر چشمانش جان مي كندند و خفت ها مي كشيدند . بابك ميخواست همين مردم به پوشالي بودن دستگاه خلافت پي ببرند و حالا كه ميليونها هم راي و همفكر دارد پيروز است ، پيروز واقعي !او مرگ را نچشيد........
زهرا وفایی
منبع:

روز جهاني زبان مادري و زبان تركي / افشين اميري ججين

و تو چه مي داني كه ...
زبان اولين وسيله ارتباطي انسانهاست،كه وظيفه اصلي آن برقراري ارتباط كلامي است.اماوظيفه فرعي ديگري را نيز بردوش مي كشد كه بعضا مهمتر از وظيفه اول مي باشد و آن تشكيل يكي از پايه هاي هويت ملي اقوام بشري است.در هرزباني معمولا يك زبان مادر وجود دارد كه شاخه هايي به نام لهجه از آن انشعاب يافته است.يادگيري زبان مادري بر همه گويندگان آن زبان فرض مسلم مي باشد.چرا كه همانگونه كه ذكر شد بدون زبان مادري پايه هاي هويت و شخصيت فرهنگي افراد و به تبع آن جامعه به طور ناقص شكل مي گيرد.شايد به همين دليل سازمانهاي فرهنگي دنيا با ارائه كنوانسيون وبيانيه هاي مختلف خواستار حمايت واحياي زبان مادري اقوام مختلف در سراسر جهان هستند.سازمان يونسكو به عنوان مهمترين سازمان فرهنگي،با نامگذاري 21فوريه به عنوان " روز جهاني زبان مادري " و نامگذاري سال 2008 به عنوان " سال بين المللي زبانها " و ... نقش مهمي در اين ميان ايفا نموده است.
21 فوريه حاصل تلاش مردم كشوري پرجمعيت در حوالي شبه جزيره هند است.كشوري با بيش از 102ميليون نفر جمعيت كه اهل موسيقي شعر و اكثرا تعطيلات هستند.
روز 21فوريه، در ميدان اصلي شهري كوچك در 30 كيلومتري شمال داكا- كه زماني استراحتگاه يكي از راجوهاي هندي بوده است- احمد سليم شاعر محبوب نسل جوان ويكي از مبارزين استقلال بنگلادش از پاكستان درمراسم يادبود زبان مادري و در ميان فرياد "زنده باد زبان مادري" حاضرين؛در دفاع از زبان بنگا و استقلال آن از زبان اردومشغول ارائه خطابه اي آتشين است و همه حاضرين را مبهوت كلمات جادويي خويش نموده است.احمد سليم با شور خاصي صحبت مي كند.تا به شعر معروف خود مي رسد:
و تو كه زبان آب و آفتاب را نمي فهمي
وتو كه لالايي مردم بنگال را درك نمي كني
و تو كه نگاه نرم كودكان شيرخوار را نمي داني
چكونه ضربان قلب مادر بنگال را درك خواهي كرد؟
مادر بنگال،
مادر آب،
مادر هواي شرجي دلتا
زبانت را پاس مي داريم
زبانت را پاس مي داريم
مادر آلونك هاي كنار رودخانه
مادر كرجي هاي رود بنگال
مادر مردان و كودكان ماهي گير و كارگر
مادر مقدس بنگال... .

سليم مي خواند و مردم غرق دراشعار او بودند؛كه ناگهان صداي مهيب گلوله در ميان فرياد " جاسوس هندوستان... جاسوس بت پرستان ... وطن فروش و ... " همه را به خويش آورد.گلوله گلوي احمد سليم را شكافت تا نداي قلبي او براي هميشه خاموش شود.غافل از اينكه چندين سال بعد-21 فوريه 1999- به پيشنهاد دولت بنگلادش و به ياد احمد سليم و هزاران شهيد راه زبان مادري، سازمان يونسكو اين روز را" روز جهاني زبان مادري" بنامد تا زبان مادري براي هميشه در تقويم فرهنگي كشورها زنده بماند.احمد سليم شهيد شد شايد به ميليونها انسان مهجور از زبان مادري طريق كسب زبان مقدس مادري را بياموزدو بهانه اي باشد براي نوشتن سطوري مختصر پيرامون زبان مادري آذربايجاني ها يعني زبان تركي.
مختصري در مورد زبان تركي:
زبان تركي به عنوان سومين زبان قدرتمند دنيا ،زبان بيش از 250ميليون ترك ساكن آسيا و اروپا مي باشد.كه از ميان 28 لهجه اين زبان، 20 لهجه داراي كتابت و ادبيات كتبي مي باشد.خانواده هاي زبان تركي اشتراك نزديكي به هم نشان مي دهند.اين همانندي در عرصه آواشناسي ، مورفولوژي و ساختار نحوي آنهاست.منشا زبان تركي آذربايجاني شاخه غربي از خانواده بزرگ زبان تركي ازشاخه زبانهاي آلتاييك و آن هم جز دسته زبانهاي اورال-آلتاييك مي باشد. تركي آذربايجاني ،استانبولي و تركمني جز شاخه غربي زبان تركي(اوغوز) و تركي قزاقي،قيرقيزي،اوزبكي و اويغوري جز شاخه شرقي زبان تركي مي باشند-بايد ذكر كرد كه در اين مورد تقسيمات ديگري هم ذكر گرديده است-. از ديگر زبانهاي آلتاييك مي توان به مغولي ،كره اي ،ژاپوني،مانچو وتونقوز اشاره كرد.زبانهاي فنلاندي و مجاري نيز جز شاخه زبانهاي اوراليك مي باشند.زبانهاي زنده دنيا را علاوه بر منشا بر حسب ساختار نيز به 4 دسته عمده تقسيم نموده اند:
1-تك هجايي:مثل زبان چيني كه هر كلمه بيشتراز يك هجا نبوده و بر اساس موقعيت آن در جمله معاني متعددي مي دهد.
2-قالبي:مثل عربي كه كلمات آن در قالب (ابواب و اوزان)خاصي شكل مي گيرد.(در بعضي از تقسيم بندي ها اين مورد جز زبانهاي تحليلي دسته بندي گرديده است)
3-تحليلي:مثل فارسي و زبانهاي اروپايي كه در ساختن هر كلمه تازه،بن كلمه تماما زير و رو مي گردد.مثال: Go –went-gone كه شكل اصلي فعل درافعال گذشته قابل تشخيص نيست.
4-التصاقي:كه تركي از اين گروه است ودر ساختار آن كلمه هميشه داراي يك بن ثابت است و كلمات با افزودن پسوند به اين بن ثابت ساخته ميشود.مثال:بن فعلي" آل "و افعال " آلديم،آلميشام " و ... .
تركان دنيا در وسعتي از تركستان شرقي در همسايگي چين تا قلب لروپا-كشورهايي نظیر: آلمان،اتريش،اسپانيا،مجارستان،بلغارستان،روماني،فنلاند و... – زندگي مي كنند.قلمرو تركي آذربايجاني همانطور كه ياقوت حموي ذر معجم البلدان بيان داشته است شامل: " از مرز گيلان(طارم)شروع و تا بردع و دربند در آن سوي رود ارس و ارزنجان در تركيه امروز ادامه مي يابد". تركان اطراف ساوه،همدان،قزوين،اراك،اصفهان،تركان استان مركزي(شهريار- زرند – ساوه )،تركان سونقور در كرمانشاه،تركان خراسان،قشقايي هاي ايران و تركان عراق(اطراف موصل و كركوك) نيز با همين لهجه صحبت مي كنند.
خصوصيات زبان تركي در ميان لهجه هاي مختلف آن يكسان و شامل موارد ذيل مي باشد:
1-در بين صداهاي كلمات هم آهنگي اصوات وجود دارد(ذيلا توضيح داده خواهد شد).
2-جنس و حرف تعريف موجود نيست.
3-صرف به وسيله اضافه كردن پسوند صورت مي گيرد: آل +ديم،آل+دين و... .
4-در صرف اسامي پسوند ملكي به كار مي رود : آل + ديغيم.
5-اشكال افعال غني و متنوع است.
6-حرف جر بعد از كلمه مي آيد:ائودن به معناي از خانه.
7-صفت قبل از اسم مي آيد:قاراداغ
8-بعد از اعداد علامت جمع به كار نمي رود.
9-مقايسه با مفعول منه صورت مي پذيرد: مندن آلچاق
10-براي فعل معين به جاي داشتن از بودن(ايمك)استفاده مي شود.
11-پسوند سوالي موجود است: گلدين مي؟ يا گوردون مو؟ و ...
12-به جاي حرف ربط از اشكال فعل استفاده مي شود:" گوردوگوم داغ " به معناي كوهي كه ديدم كه به غلط بعضي " او داغ كي گوردوم" مي گويند.
13-علاوه بر موارد فوق مي توان از موارد ذيل نيز به عنوان نكاتي كه باعث تمايز و زيبايي زبان تركي از ساير زبانها مي شود نام برد:
1-هماهنگي اصوات كه باعث راحتي تلفظ و خوش آهنگي مي گردد.يعني صداهاي كلفت(O - U- A- I) و صداهاي نازك (Ü-Ö-İ-Ə-E) نمي توانند در ريشه يك كلمه با هم مخلوط شوند.مثال: Görmək ,Qalmaq.تركها هنگام صحبت كردن به فارسي به طور غريزي اين قانون را به كار مي برند.مثلا سميه را Sumaya و عباس را Abbas ذكر مي كنند.
2-كلمات تركي انعطاف زيادي براي اصطلاح سازي دارند.مثلا از كلمات باش(سر)،گوز(چشم)و ديل(زبان) بيش از دويست اصطلاح و تعبير وجود دارد: ديل آچماق – ديللنمه ك – ديلي توتولماق .باش وورماق،باش چكمه ك،باش ايمه ك و ...
3-پسوندهاي تركي غني و متنوع است و امكان ساخت لغات نو را بالا مي برد. پسوندهايي مثل "چي،ليك،لي،سيز،جيل و ..."
4- افعال تركي به جز فعل ناقص " ايمك" همگي باقاعده اند.
5-افعال متعدي تركي با اضافه كردن پسوند به فعل لازم به راحتي ساخته مي شوند: اويناماق=بازي كردن(لازم) ، اويناتماق=چيزي را بازي دادن(متعدي).افعال متعدي درجه دو و سه هم در تركي قابل ساخت است: وورماق(متعدي) به معناي زدن- ووردورماق(متعددي درجه دو)،به معني به وسيله كسي زدن – ووردوتدورماق(متعددي درجه سه) به معناي وسيله زدن كسي را فراهم آوردن.
6-زبان تركي حدود 24000 فعل دارد.
7-در زبان تركي كلماتي با اختلاف جزيي در معني وجود دارندكه در ساير زبانها كمتر نظير آن ديده مي شود.مثلا براي دعوا كردن كلماتي مثل : ساواشماق – دويوشمه ك – توتوشماق- توقوشماق – چيرپيشماق – ووروشماق و ... وجود دارد كه هر كدام نوع خاصي از درگيري را مطرح مي كند.
8-تركيب پسوندها و حالات افعال تركي به خلق كلماتي منجر مي شود كه بيان آنها در ساير زبانها با يك يا چند جمله امكان پذير است.مثل " سئويشديرمه ليييك" (1فعل تركي) به معني " آنها را بايد وادار كنيم كه همديگر را دوست داشته باشند" (2جمله فارسي).
9-نفوذ بسياري از لغات تركي در ساير زبانها.مثلا حضور كلمات يوغورت(ماست)، ديب(عمق)، ياشماق(روبند) و ... در زبان انگليسي. ويا كلماتي بين المللي مثل چاققال(شغال) كه در زبانهاي عربي ، انگليسي ،آلماني ، فرانسوي و فارسي به اشكال مختلف ديده مي شود.همچنين مي توان از راهيابي چند هزار لغت تركي به فارسي اشاره نمود كه جز كلمات مصطلح و روزمره زبان فارسي است.مثل: آقا ،خانم،اتو،سراغ،بشقاب و اكثر لوازم آشپزخانه،دوقلو،باتلاق،چوپان،چكش،چادر و... .

***
همانطور كه ابتدائا نيز گفته شد زبان سند هويت هر ملتي است.سندي كه اثبات ان تبلور ذات هر خلقي است.زبان هيچ ملتي در عرف بين المللي احتياج به اثبات ندارد.بزرگترين دليل وجود هر زباني حضور ملتي است كه به آن زبان صحبت مي كنند.درواقع موجوديت هر ملتي در اين كره خاكي نشانه حضور زباني اوست.زباني كه متكلم واقع مي شود و از طريق اصوات،هجاها و آثار مكتوب سند زنده اي به جاي مي گذارد كه جزيي از ميراث بشري است و باعث غناي تمدن بشري در گذر تاريخ مي گردد.خواه متكلمين زبان ميليوني باشد،يا كمتر.در واقع شرايط آموزش زباني با چند صد نفر متكلم هم بايد فراهم باشد.چرا كه حفاظت از فرهنگ هر قومي در درجه اول بستگي به حفاظت و گسترش زبان آن قوم داردو وظيفه همه دولت ها و انسانهاي فكور است كه از موجوديت،حق حيات و فضاي تنفسي زبان هر قوم وقبيله اي با هر كميت متكلمين در ابعاد گوناگون مدافعه نمايند.
در شرايط حاضر با توجه به جمعيت بيش از 40ميليوني تركان ساكن ايران، آموزش زبان تركي به عنوان زبان مادري ايشان در مدارس و دانشگاهها حق مسلم تركان ايران مي باشد.چه اين مورد در اصول مختلف قانون اساسي پيش بيني و لزوم اجراي آن احساس مي گردد.اما متاسفانه در سالهاي اخير در جامعه چند زباني ايران زبان تركي آذربايجاني هنوز جايگاه خود را نيافته است.با توجه به آغاز روند بيداري اجتماعي و موج عظيم رنسانس فرهنگي ،اميد است كه زبان تركي آذربايجاني نيز در مقام مناسب خويش قرار گيرد.زباني كه طي قرون و اعصار از گذرگاههاي خطرناكي عبور كرده ،زباني كه بنا به نظر زبانشناسان به عنوان سومين زبان قانونمند وتوانمند دنيا شناخته شده و حتي يكي از توركولوژهاي معروف اروپايي زبان تركي را اعجاز غير بشري معرفي نموده است.هرچند اين زبان در ايران حالت رسمي ندارد وآن را به زبان مكتوب ديواني ارتقا نداده اند،اما توانمندي هاي ساختاري اين زبان سبب شده كه با وجود تسلط سياست هاي ترك ستيزي و ممنوعيت پخش و نشر آثار مكتوب به اين زبان-علي الخصوص دوران رژيم منحوس پهلوي- هنوز در زمره زبانهاي زنده ولي در حال خطر دنيا باقي مانده و تا سالها به حيات خود ادامه دهد.
اميداست كه با تلاشهاي سياستمداران آذربايجاني و نيز اجراي اصول قانون اساسي توسط دولت جمهوري اسلامي ايران،شاهد تدريس زبان تركي آذربايجاني در مدارس آذربايجان و ايجاد رشته زبان و ادبيات تركي آذربايجاني در دانشگاهها باشيم.كه اين مورد نه به عنوان خواسته اي بزرگ،بلكه به عنوان حق مسلم ميليونها ترك ساكن ايران مي باشد.
بو دالغا باشيميزدان سووشاجاغدير،
سووشماسادا؛
سووشدوراجاغيز.... .

منبع:
http://www.qaynaq.com/index.php?titem=377&lang=f

۱۳۸۸ مرداد ۴, یکشنبه

این همه درآمد منابع و معادن آزربایجان کجا میره؟؟!! اویان خلقیم

با توجه به اینکه زیر ساخت اقتصادی حکومت تهران بر پایه های نفت اعراب خوزستان، معادن و منابع زیر زمینی و رو زمینی آزربایجان، استوار است.

ملت آزربایجان مشتاق است بداند که چرا با وجود معادن و منابع غنی انرژی و سرمایه در آزربایجان( که ذیلا به تعداد محدودی ازآنها اشاره می شود) باید سوخت و دم بر نیاورد؟!
تعدادی از منابع اقتصادی آزربایجان که توسط رژیم آپارتاید تهران تاراج و به فارسستان منتقل می شود:
1-کائولن زنوز مرند جایگاه و اهمیت: تنها معدن کائولن در ایران
2- دیاتومیت مراغه جایگاه و اهمیت: تنها معدن دیاتومیت کشور
3-طلای زرشوران تیکان تپه جایگاه و اهمیت: بزرگترین معدن طلای کشور و خاورمیانه
4-طلای آغ دره جایگاه و اهمیت: دومین معدن طلا در کشور
5-مس سونگون اهر جایگاه و اهمیت: بزرگترین معدن مس پورفیری ایران
6-ملاح دریاچه ارومیه جایگاه و اهمیت:تنها واحد تولید برم در کشور
7-سرب و روی انگوران زنجان جایگاه و اهمیت: بزرگترین معدن سرب و روی خاورمیانه
8-روی زنجان جایگاه و اهمیت:اولین واحد تولید روی در کشور
9-معادن بور زنجان جایگاه و اهمیت:تنهاترین معدن بور در ایران
10-معادن نفلین سینیت کلیبر، نفلین سینیت بوز قوش و رزگاه جایگاه و اهمیت:بزرگترین معادن فلز آلومینیوم ایران
11-آرتمیای دریاچه ارومیه جایگاه و اهمیت: بزرگترین ذخیره گاه آرتمیا در جهان
12-میدان های عظیم نفتی موغان جایگاه و اهمیت:میلیارد ها بشکه نفت خام
در آمد سالانه معدن سرب و روی زنجان ۴۰ میلیارد تومان، مس سونگون ۱۸۰۰ میلیارد تومان، مس مزرعه اهر ۱۳۵۰ میلیارد تومان، نفلین سینیت آذر شهر ۴۱۰ میلیارد تومان، معدن طلای آق دره ۵۵ میلیارد تومان، سرب و روی انگوران زنجان ۱۷۴۰ میلیارد تومان و . . .

اما آزربایجان با وجود دارا بودن منابع کلان اقتصادی، همچنان در باتلاق فقر و بد بختی و فلاکت دست و پا می زند.
آیا نمی شود از در آمد بیش از ۶۶۰ معدن فعال آزربایجان،که عایدات آن برای آبادی کویر های یزد و اصفهان و کرمان و . . . هزینه می شود، لا اقل سهم نا چیزی نیز در جهت فقر زدایی صاحبان اصلی این منابع اختصاص داد؟!

علاوه بر معادن و منابع ذکر شده فوق، وجود میدان های نفتی کشف شده در وسعتی به پهنای موغان تا صوفیان در زیر پای تورک های آزربایجان جنوبی ، پشتوانه و پتانسیل عظیمی است که خود شکوفایی وتوسعه اقتصادی هر ملتی را تضمین می کند.

ما ضمن ابراز همدردی با ملت آزربایجان، خواهان رهایی از بند استعمار و آپارتاید فارس و رفع تبعیضات موجود بوده، و با محکوم کردن بی اعتنایی و بی مسئولیتی دولت در بحران انرژی آزربایجان، ملت آزربایجان را به بیداری وتامل و تعمق بیشتر در مقابل سیاست های تبعیض آمیز حاکمیت فرا می خواند.

ملت بزرگ ترک ایران چه می گویند؟؟

ملت بزرگ ترک ایران می گویند : ما در طول تاریخ ایران ، ملتی زحمت کش و مبارز بوده ایم و هزاران سال حکومت ایران بدست ما ترکان بود و حتی زبان دربار شاهنشاهی ایران ترکی بود . تولید کننده تمام غلات ، لبنیات و محصولات کشاورزی و دامداری و همچنین صنایع بزرگ دستی کشور همه و همه بدست توانای ترکان بوده و است . ما حافظ مملکت بوده و برای پاسداری از آن خونها داده ایم و در طول تاریخ درهر جنگی و دفاعی از مملکت ، بدون استثنا بیشترین و در اکثر مواقع تاریخی شهادتها و جانبازیها و ایثارها از آن جوانان غیرتمند ترک بوده است وهنوز هم درد و رنج و زخم دل خیل عظیم شهدای ترک جنگ مسلمان کشی عراق و ایران التیام نیافته است .
ملت بزرگ ترک ایران می گویند: ملت ترک ملتی نجیب و با فرهنگ و جوانان ترک از شریف ترین و باادب ترین جوانان ایران بوده و هستند و تاریخ گواه و شاهد است که در طول تاریخ ، ملت بزرگ ترک ایران افتخار ایران بوده است .
حال سوا ل می کنیم ، پس چرا ؟!
1- چرا صدا و سیمای جمهوری اسلامی از بکار بردن کلمه ترک ، در برنامه های خود می ترسد ؟ و در طول بیست و شش سال حکومت اسلامی هرگز از لفظ ترک ایران یا ترکی استفاده نکرده ودر صورت لزوم از کلمه هموطنان آذری استفاده کرده و می کند . آیا واقعا نمیدانند که ما ترک هستیم و آذربایجان فقط نام دو استان از چندین استان ترک زبان کشور است
2- چرا در کتابهای درسی و دانشگاهی و لغت نامه ها و فرهنگها کلمه ترکیبی ترک تازی درست کرده و آن را جنایت و قتل عام و حمله وحشیانه معنی کرده اید . آیا واقعا چنین کلمه ای وجود دارد یا ساخته فارسهای شوونیست می باشد
3- چرا در کتابهای درسی و دانشگاهی ، حقیقت تاریخ ایران را نمی نویسید و به دروغ تاریخ سازی کرده و ملت هیجده میلیونی فارس را ملتی بزرگ و تاریخی و مالک ایران می نویسید و برعکس ملت سی وهفت 37 میلیونی ترک ایران را ملتی کوچک و بی ارزش و تحقیر شده ودراقلیت می نویسید ؟
4- چرا درکتب تاریخی شاهان وبزرگان ترک را بدون استثناء خا ئن می نویسید؟ چرا فراموش کرده ا ید : مگرفاتح هندوستان نادرشاه ترک نبودند؟ مگرفاتح شهر بندرعباس وتنگه استراتژیک هرمز، شاه عباس ترک نبودند؟ مگربانیان مذهب شیعه درایران شاهان ترک صفوی نبودند؟ مگرقهرمان ملی نفت مصدق ترک نبودند؟ مگرجرقه آتش انقلاب اسلامی، قیام 29 بهمن 56 مردم تبریزنبود؟ مگرآیت الله شریعتمداری وآیت الله خویی که نقش مهمی درپیروزی انقلاب داشتند ترک نبودند؟ مگرفاتح شهرفاوعراق، لشکرترک عاشورا نبود؟ مگرفرماندهان فاتح جبهه های جنگ برادران باکری ترک نبودند؟ و صدها مورد دیگر. پس چرا دروغ می نویسید. وترکها را درتاریخ خائن نشان می دهید. چرا؟
5- حافظ شیرازی شاعری است فارسی زبان، که یک دیوان شعردارند وبس! وبعنوان شاعر، مورد احترام ملت ترک نیزهستند ولی شما حاکمان فارس شخص ایشان راهمچون پیامبرومزارایشان راهمچون کعبه عبادتگاه کرده واشعارتنها دیوان او راهمچون قرآن محل رجوع استخارات مردم کرده اید . در صورتی که دانشمندان و شاعران بزرگی همچون : مولوی ترک ، شمس تبریزی ، ابوعلی سینای ترک ، ابو نصر فارابی ترک، خاقانی شروانی ترک ، خواجه نصیر طوسی ترک ؛ شهریار ترک ؛ پروین اعتصامی ترک ، صائب تبریزی ترک ، نظامی گنجوی ترک ، فضولی ترک ، علامه جعفری ترک،.....
پروفسور حسابی ترک ، پروفسور هشترودی ترک ، اوحدی مراغه ای ترک و صدها نمونه دیگر ، که همگی نه تنها در ایران بلکه شهرت جهانی دارند و کتابهایشان در دانشگاههای دنیا تدریس می شود ، ولی چون ترک زبان بوده اند آنها را گمنام کرده وبه فراموشی سپرده اید و اکثر مردم حتی نمی دانند که مزارشان کجاست . چرا ؟
6- چرا در کتابهای تاریخ این حقیقت را نمی نویسید که: ایران کشور ترک زبان بوده و در طول تاریخ ترکان به آن حکومت می کردند و حاکمان فارس تنها هشتاد ( 80 ) سال است که با کمک انگلیس حکومت ترکان ایران را غصب کرده و روی کار آمده اند ؟
7- چرا در کتابهای درسی ، دانشگاهی ، جغرافیایی وغیره نقشه واقعی ملل ترک جهان را نشان نمی دهید؟ چرا پنجاه وشش (56) سرزمین ترک زبان دنیا درنقشه های جغرافیایی ما نشان داده نمی شوند ؟ چرا نمی نویسید که در دنیا هفت کشور مستقل ترک زبان و سیزده جمهوری خود مختار وجود دارد که زبان رسمی و نوشتاری همه آنها ترکی است ؟ و چرا نمی نویسید که در دنیا زبان فارسی زبان رسمی دو کشور ایران و افغانستان است و بس ! ؟ چرا نمی نویسید درجهان چهارصد (800) میلیون نفر به زبان ترکی صحبت می کنند ؟ و چرا نمی نویسید که در کل جهان فقط سی وچهار(34) میلیون نفر زبان مادریشان فارسی است. چرا نمیگویید به چه دلیل سی وهفت (37) میلیون ترک ایران مجبور است که زبان هیجده (18) میلیون فارس ایران را یاد بگیرد ؟ چرا نمیگویید که با یاد گرفتن زبان فارسی فقط در کشور افغانستان می توانید از آن استفاده کنید ، ولی در صورت یاد گرفتن زبان ترکی درپنجاه وشش (56) سرزمین دنیا و هفت کشور مستقل و سیزده جمهوری خود مختار دنیا می توانید از آن استفاده کنید . چرا نمگویید زبان فارسی زبان افغانستان است ؟ چرا لجاجت می کنید ؟ چرا جوانان ما را بد بخت کرده و با آموختن زبان فارسی عملا آنها را دربرابرهفت میلیارد جمعیت کره زمین لال ببارمی آورید ؟ چرا؟
8- چرا با تمام ترکهای دنیا دشمنی می کنید؟ چرا در جنگ ارمنستان و جمهوری آذر بایجان به کشور ارمنستان کمک مالی بلاعوض کرد ید . چرا به ارمنستان سلاح و مهمات مجانی دادید ؟ چرا سربازان فارس را به جبهه های ارمنستان فرستادید تا سربازان ترک جمهوری آذربایجان را قتل عام کنند. چرا ؟
چرا در سیاست بین المللی کشور قبرس ترک مسلمان را به رسمیت نشناخته اید ولی کشور قبرس روم را به رسمیت شناخته و برعلیه قبرس ترک مسلمان با آنهاهم پیمان شده اید؟ چرا بر علیه جمهوریهای ترک خود مختار روسیه با کشور روسیه قرار داد ها بسته اید ؟ چرا برای سرکوب ملت ترک چچن با روسیه هم پیمان شده اید ؟ چرا برای از بین بردن هشتاد میلیون ترک ایالت سین جان چین با کشور چین قرار دادها بسته اید ؟ چرا برای از بین بردن ترکهای عراق با کرد های جلال طالبانی قرار داد بسته اید ؟ چرا برای سرکوب ترکها در نقاط مختلف جهان با دولتهای مسیحی هم پیمان شده اید ؟ مگر آنها برادران مسلمان شما نیستند ، چرا ارمنی ها را به ترکها ترجیح می دهید ؟
9- چرا مسیحیت را تبلیغ می کنید و اجازه بازگشایی کلیساها را داده اید ؟ چرا در شبکه های خارجی تلویزیون ایران مسیحیت را تبلیغ می کنید . چرا اجازه بازگشایی مدارس ارمنی را در ایران داده اید ولی به ملت بزرگ ترک ایران این اجازه را نمیدهید ؟ چرا رشته ادبیات ارمنی در دانشگاهها تدریس می شود ولی به تدریس رشته ادبیات ترکی مجوز نمی دهید ؟ چرا در اخبار سراسری رادیو و تلویزیون جمهوری اسلامی، جنازه پاپ کاتولیک را همانند شهدای اسلام پیکر پاک خواندید؟
یاشا یاشا وطن یاشا سنین عمروم گدر باشا
10- چرا بخشنامه محرمانه صادرکرده اید که کارخانجات مهم کشورمی بایست درمرکز مثلث: تهران ، اصفها ن ، کرمان تاسیس شوند . و چرا تاسیس کارخانجات مادر اختصاصا باید در شهرهای اصفهان
وکرمان باشند ؟ چرا در بیابانهای شهر بم کرمان شهرک صنعتی ارگ جدید را با صرف میلیاردها دلار تاسیس کرده اید ؟ که ازنظر مکانی هرگز مقرون به صرفه نیست، چرا منطقه اقتصادی سلفچگان را در قم تاسیس کرده اید؟ چرا اصفهان وکرمان را درطول بیست وشش(26) سال حکومت اسلامی بزرگترین قطب اقتصادی ایران کرده اید . چرا کارخانجات لبنیات را در اصفهان تاسیس کرده و مواد اولیه آن را از آذربایجان فراهم می کنید آیا منطقی تر نبود که این کارخانجات با لحاظ صرفه اقتصادی وانسانی وحتی امنیتی درتمامی استانهای کشور بصورت پراکنده بویژه درمناطق محروم تاسیس می شد ند؟
11- چرا سازمان ایرانگردی وجهانگردی درمعرفی اماکن توریستی ایران به کنسولگریهای خارجی فقط اصفهان و شیراز را شهرهای توریستی ایران معرفی می کند وچرا ازآمدن توریست به شهرهای ترک نشین جلوگیری می نمایید. مگر تک تک شهرهای ترک نشین با قد متهای چند هزار ساله از جایگاه توریستی برخوردار نیستند ؟ آیا استانهای ترک نشین ایرانی نیستند و ایران فقط در تهران، اصفهان ، کرمان و شیراز خلاصه شده است. بقول مرحوم شهریار:
چرا با دوستدارانت عناد و کین و لج باشد
چرا بیچاره آذربایجان عضو فلج باشد
مگر پنداشتی ، ایران ز تهران تا کرج باشد هنوز از ماست ایران را اگر روزی فرج باشد.

12- چرا باصدور بخشنامه به ادارات ثبت و احوال سراسر کشور صدور شناسنامه به اسامی ترکی را ممنوع کرده اید و ترکها حق ندارند اسم فرزندان خود را از اسامی ترک انتخاب کنند . چرا ؟
13- چرا فرهنگ ملیت های ایرانی غیرفارس بویژه ترکها را بی ریشه خوانده واهانت کردید. حتی گستاخی را به جایی رساند ید که در جامعه ایران به ملیتها لقب دادید و برشتی کله ماهی خور به طوسی کله خر و جوانمردان آذربایجان را ترک خرگفتید ! و خدا رحمت کند شهریاررا که شما را گفت را مردی کند دعوی کسی کو کمتر
است از زن.! .
Bنجات ملت ترک: اتحاد . ملیت . مدنیتB
: ملت بزرگ ترک ایران چه می خواهند ؟
پان فارسیستهای شوونیست اینچنین تبلیغ می کنند که آذربایجان ایران استقلال می خواهد و آذربایجانیها جدایی طلب هستند. که با طرح این موضوع به سه هدف پان فارسیستی خود میرسند :
اولا : استقلال خواهی و جدایی طلبی و نقض تمامیت ارضی کشوردرقوانین بین المللی مردود شده است و حاکمیت مرکزی هرکشور، طبق قوانین بین الملل می تواند ناقضین تمامیت ارضی کشور خود را سرکوب کرده و با جدایی طلب خواندن آنها، آن ملت را یاغی و غیر مشروع به جهان معرفی نماید. علاوه بر آن از نظر جهان بین الملل نیز موضوع مذکور داخلی تلقی شده و مربوط به حاکمیت داخلی کشور خواهد شد ، لذا دولتهای خارجی و سازمانهای بین المللی ضمن اینکه دخالت نخواهند کرد بلکه سرکوب چنین حرکتهایی را مشروع دانسته و تائید خواهند کرد .
ثانیا : پان فارسیستها با علم کردن چنین طرز تفکری به بهانه اینکه: باید تمامیت ارضی کشور محفوظ شده و تمامی ملیتهای ایرانی برای رسیدن به چنین هدفی باید یکپارچه شوند ، اقدام به سرکوب فرهنگها و زبانهای ملیتهای مختلف کرده و تنها زبان و ادبیات فارسی را تحت شعار زبان ملی و مشترک ایران ترویج می نمایند .
ثالثا : با طرح چنین موضوعی غیر مستقیم اعلام می کنند که ترکها در ایران در اقلیت بوده و مختص آذربایجان هستند و در سایر نقاط ایران ترک نیست . چون استقلال را ملیتی می خواهد که در اقلیت باشد و در صورت عدم رعایت حقوق اقلیت از طرف اکثریت ، طبیعی است که اقلیت ادعای استقلال طلبی خواهد کرد . در صورتی که چنین نیست!، زیرا نه تنها ترکهای ایران مختص دواستان آذربایجان
نیستند، بلکه در بیش از 70% شهرهای ایران ترکها ساکن هستند و همانطور که گفته شد 55% جمعیت ایران ترک میباشند . و اگر قرار باشد ملتی خواهان استقلال از ایران باشد باید اقلیت 26% فارس و یا اقلیتهای کرد ، لر ، عرب ، بلوچ و غیره باشند و بخواهند از تنه 55% ترک ایران جدا شوند .
در نتیجه پان فارسیستهای شوونیست با توسل به چنین حیله و دسیسه هایی از اصل موضوع خارج شده و هشتاد سال است که اکثریت ملت بزرگ ترک ایران و سایر اقلیتها را استثمار کرده اند . در صورتی که موضوع غیر از این است .
ملت بزرگ ترک ایران استقلال نمی خواهند و جدایی طلب نیستند و به تمامیت ارضی کشور احترام قائل اند و برای حفظ آن خونها داده و خواهند داد. ولی آنچه می خواهند اجرای مدنیت وحقوق بشردرایران است.اجرای دموکراسی با حفظ مدنیت همه ملیتهای مختلف درایران است. تمامی ملیتهای ایران اعم از ترک، فارس ، کرد، عرب ، بلوچ و غیره ایرانی هستند و حق زندگی در ایران را دارند اما چطور ؟
اصول مدنی: دموکراسی و حقوق بشر دو اصلی هستند که مورد پذیرش تمام مردم جهان میباشند و در ایران نیز باید دو اصل مذکور رعایت شود ، که بر اساس دو اصل فوق حکومت باید با رای اکثریت مردم تعیین شود وحقوق سایر اقلیت ها مطابق حقوق بشر تضمین خواهد شد .
طبق دواصل مدنی دموکراسی و حقوق بشر ، تمام ملیت های ایران حق خواهند داشت زبان و ادبیات خود را ترویج دهند و مدرسه ، دانشگاه ، روزنامه ومطبوعات، کتاب ونشریات، رادیو و تلویزیون و سایر آزاد یها را داشته باشند و در کنار آن یک زبان مشترک خواهند داشت و آن هم نه با اجبار، بلکه با همه پرسی و مراجعه به آراء عمومی، لذا مردم انتخاب خواهند کرد که چه زبانی باید زبان مشترک آنها باشد. البته زبان مشترک باتوجه به زمان باید زبانی باشد که مشکل بین المللی ملت را نیزحل نماید.
ملت بزرگ ترک ایران حریت و آزادی مدنی می خواهند . انتشار روزنامه و مجله و کتاب به زبان ترکی می خواهند . مدرسه و دانشگاه و تلویزیون به زبان ترکی می خواهند .
ملت بزرگ ترک ایران تمامی اقوام ایرانی اعم از: فارس ، کرد ، عرب، لر، گیلک، بلوچ و غیره را دوست داشته و برادر خود می داند و علاقه دارد تمامی آنها ، متحد و یکپارچه و تحت پرچم کشور ایران درکنارملت بزرگ ترک زندگی کنند . زیرا که: ملت بزرگ ترک ایران ،اصا لتا، ایران را متعلق به خود وجزو سرزمین توران دانسته و بنا براکثریت جمعیتی ترک ، حکومت ملی ومدنی برآن را حق مسلم خود می داند. ونظربه دواصل مدنی: دموکراسی وحقوق بشربه تمامی اقلیتها احترام قائل است.
ملت بزرگ ترک ایران مدنیت وحکومت مدنی یعنی دموکراسی و مراجعه به آرا عمومی را می خواهند وهرتصمیم واقدامی را زمانی مشروع می داند که با احترام به ملیت ترک وبااصول مدنیت انتخاب شود.
ملت بزرگ ترک ایران ملیت خود را ترک و تابعیت خود را ایرانی دانسته وبه هردو افتخارمی کند، و ایران را برای تمامی ایرانیان با رعا یت حقوق بشرو با حفظ ملیت ومدنیت خود می خواهد .
ملت بزرگ ترک ایران برای ملیت ومدنیت خود معتقد است: حاکمان فارس با اهداف غیرمدنی خود،هم ملیت وهم مدنیت ملت ترک ایران را نابود کرده ومانع ترقی ومدنیت ملت ترک ایران شده اند. ملتبزرگ ترک درطول تاریخ ثابت کرده است، ملتی با ملیت وبا مدنیت وآ گاه ومتفکر بوده ودرهیچ برهه تاریخی نیاز به قیم نداشته است، واکنون نیز دراین برهه تاریخی ، ملت بزرگ ترک ایران خود را ملتی کبیردانسته وبه هیچ قیم ووکیلی نیازمند نمی داند، لذا با داشتن37 میلیون جمعیت(55% کشور) دلیلی نمی داند که تحت حا کمیت حاکمان 18 میلیون فارس (26 % کشور) با شند. وچنین شیوه حکومتی درایران که 26 % فارس را بر 55 % ترک حاکم گرداند، اهانت به ملیت ومدنیت ملت بزرگ ترک ایران است.
C: نشان ملل ترک جهان چیست ؟C
در طول تاریخ تمامی ملتها برای خود نشان ، علامت و سمبلی را انتخاب کرده و خود را بطوری به آن سمبل ونشان وصل کرده و یا از آن سمبل و نشان نیرو و قدرت روحی گرفته اند و در جنگها و اداره مملکت و رفتارهای اجتماعی از نشان خود الگو و تاثیر پذیرفته اند . برای مثال :
نشان آمریکائیها پرنده شاهین است .
نشان فرانسوی ها خروس است .
نشان کانادایی ها خرس است .
نشان انگلیس ها شیر است .نشان پارسها نیز شیر است
نشان ترکها گرگ(بز قورد) است .
همانطوری که گفته شد در جهان کنونی هفت (7) کشور مستقل ترک وسیزده (13) جمهوری خود مختار ترک و مجموعا پنجاه وشش (56) سرزمین ترک وجود دارد که حدود 560 میلیون نفرازجمعیت جهان را شامل می شوند. و دارای پرچم های مختلفی می باشند ولی در یک اصل تمامی ملل ترك جهان مشترک هستند و آن داشتن سمبل مشترک گرگ ( بز قورد) است . که در اجتماعات با تا کردن دو انگشت وسط آنرا نشان می دهند .
فلسفه اینکه چرا بز قورد نشان وعلامت ملل ترک جهان شده است ؟ روایات مختلفی دارد که ما به یک نمونه از آن اشاره می کنیم :
در داستانها آمده است که اولین ثلاله ملل ترک دنیا شخصی بنام اغوز خان بوده است که در شیر خوارگی ، پدر و مادرش را از دست داده و تک و تنها در دره ای می ماند که در این هنگام گرگی از جنس بظ قورد طفل شیرخواره را پیدا کرده و از او نگهداری میکند و با دادن شیر خود ، طفل را از مرگ نجات می دهد . که با زنده ماندن اغوز خان نسل ترکها از نابودی نجات پیدا می کند و با ایجاد زاد و ولد قبیله ترکها بوجود می آید و اغوز خان اولین ثلاله و جد ( آ تای ) ترکها بحساب می آید که با شیر گرگ بزرگ شده است . و اگر بظ قورد نبود ، اغوز خان زنده نمی ماند وبدیهی است که نسل ملت ترک نیز از میان می رفت . لذا بدین سبب بظ قورد نشان ملل ترک جهان می شود . علاوه بر این بظ قورد خصوصیتهای منحصربه فردی دارد و با سایر گرگها و حیوانات فرق دارد که چند مورد ذکر می شود :
1- بظ قورد مثل سایر گرگها اجتماعی زندگی نمی کند و معمولا تنها زندگی می کند .
2- بظ قورد فقط با یکی از همنوعان خود ازدواج کرده و جفت گیری می کند و مثل انسانها زندگی خانوادگی تشکیل می دهد .
3- بظ قورد ، هرگز در جای محصور زندگی نکرده و اسارت را تحمل نمی کند وهرشئ ای یا جانداری که مانع حریت وآزادگی اش شود سریعا حمله ورشده وپاره پاره اش می کند. و در صورت تحمیل اسارت ، یا خود کشی می کند و یا با گرسنه ماندن می میرد . یعنی یا می میرد و یا از اسارت خود رانجا ت می دهد، که این خصیصه، ارزش سمبلی آنرا بیشترعیان می کند.
4- بظ قورد در برابر تجاوز به لا نه اش و حمله دشمن خیلی درنده بوده و متجاوز را پاره پاره می کند
- در واقع بظ قورد حیوانی است با جثه کوچکتر از گرگهای معمولی ، نجیب ، تمیز و مهربان و در عین حال زیرک و درنده و اسارت ناپذیر ، که با گرگهای معمولی خیلی فرق دارد .
حسن ختام اینکه : سرزمین ایران ، سرزمین بظ قورد است. و هر دیار آن را لانه های بظ قورد تشکیل داده است . که متاسفانه این سرزمین و لانه را حدود هشتاد (80) سال است که حاکمان پان فارسیست شوونیست ، ظالمانه غصب کرده و فرهنگ و زبان آن را به نابودی کشانده اند و بدین وسیله به سرزمین بظ قورد تجاوز کرده و لانه آنرا ویران کرده اند ، ولی غافل از اینکه عواقب شوم ویرانی لانه بظ قورد را نمی دانند . هشدار و وای به روزی که فرزندان بظ قورد این دلیر مردان و جوانان نجیب و تمیز و مهربان و در عین حال زیرک و اسارت نا پذ یر ترک ، همانند بظ قورد برای رهایی ازاسارت وبرای نجات خود از تجاوز شوونیست فارس دست به درندگی بزنند که در این صورت ظالمان پان فارسیست شوونیست را دریده و پاره پاره خواهند کرد . و لانه اشان را به آتش کشیده و ویران خواهند کرد . هشدار! و وای به چنین روزی که درراه است . !!
نجات ملت ترک: اتحاد ، ملیت ، مدنیت
فصل دهم : چرا؟ اتحاد ملی ومدنی ملت ترک
این اتحاد مردمی با ایده وهدف ملیت و مدنیت ، برای حریت ملی و احیای حقوق مدنی پایمال شده ملت بزرگ ترک ایران تشکیل و وا بسته به هیچ نهاد ،ارگان ، سازمان و شخصیت حقوقی یا حقیقی ودولتی یا غیر دولتی نبوده و متعلق به عموم مردم ترک ایران می باشد وهر ترکی را صرف ترک بودن عضو خود می داند و تا رسیدن به حقوق ملی و مدنی ترکهای ایران ، فعالیت و تلاش خود را ادامه خواهد داد. و فلسفه اینکه- اتحاد ملی و مدنی ترک ایران - چرا خود را ملی و مدنی می نامد ، اشعار میدارد
اولا : اتحاد ملی و مدنی ترک ایران ، اتحادی است مردمی وملی، که برای تامین منافع ملی عموم ملت ترک ایران تشکیل شده و تمامی قومیتهای ترک سراسر سرزمین ایران راشامل می شود .
ثانیا :حرکت وسیاست – اتحاد ملی ومدنی ترک ایران – مدنی است. ومدنیت، قانونمندی، ترقی وپیشرفت همه جانبه اعم از: سیاسی، حقوقی، اقتصادی، فنی وتکنولوژی، فرهنگی، اجتماعی، وغیره، با رعایت قوانین حقوق بشر و بین الملل، ملاک وایده این اتحاد است. و در این راستا اتحاد ملی ومدنی ترک ایران هرگونه حرکت غیر منطقی و تروریستی را که مغایربا قوانین بین المللی باشد برای خود، وهرگونه عمل و قانونی را که موجب عقب ماندگی مدنی، ویا درجهت تضیع حقوق مدنی ملت بزرگ ترک ایران ازطرف هرملت ودولتی اعمال شود، ردکرده و مردود می داند .
ثالثا: دومقوله ملی ومدنی از نظر- اتحاد ملی ومدنی ترک ایران- جدایی ناپذیرند. زیرا این اتحاد در جهت منافع ملی ترکهای ایران، هرگونه حرکتی را فقط درچهارچوب مدنیت، یعنی باقانونمندی وترقی همه جانبه، وهرگونه مدنیتی را نیز فقط درچهارچوب ملا حظه حقوق ومنافع ملی ترک می پذیرد یعنی: منافع ملی ترک را بدون مدنیت، غیرممکن دانسته وداشتن مدنیت را بدون منافع ملی ترک، قبول ندارد.
دراینجا لازم به ذکراست: ملت بزرگ ترک ایران این توطئه حاکمان فارس را که به غلط وبرخلاف اصول بین المللی : ملیت را هم معنای تابعیت بکاربرده وتمام ملیتهای ایران را دراسناد ومکاتبات، ملیت ایرانی می نویسند رد کرده وملیت خود را ایرانی نمیداند، بلکه طبق قوانین بین المللی وتعاریف حقوقی ملیت خود را ترک ومملکت ( تابعیت) خود را ایران میدا ند، وبکارنبردن کلمه ترک برای ملیت هرترک ایرانی، اها نت به ملت بزرگ ترک ایران است. چرا که ملیت هرشخص وهرملت ریشه واصالت وعزت وعظمت آن است لذا کتمان ویا تحقیرملیت هر شخص وهرملت اهانت به آن شخص و ملت تلقی می شود.
باتوجه به مراتب مذکور: این اتحاد مردمی، اتحادی است ملی ومدنی برای احیای حقوق ملت بزرگ ترک ایران، وبدین سبب این اتحاد برهر ترک ایرانی وظیفه میداند که برای بدست آوردن حقوق ملی ومدنی خود وملت بزرگ ترک ایران ، همت گمارده و درکنارحرکت اتحاد ملی ومدنی ملت بزرگ ترک ایران، برای بدست آوردن : اتحاد ، ملیت و مد نیت ملت بزرگ ترک ایران تلاش نمایند.
شعارهای اتحاد ملی ومدنی ملت بزرگ ترک ایران:
به منظورجلوگیری ازانحراف ویا سوءاستفاده ازحرکت ملت بزرگ ترک ایران، اتحاد ملی ومدنی ملت بزرگ ترک ایران نمونهای از شعارهای این اتحاد را به عنوان محور بشرح ذیل اعلام می نماید. وبدیهی است در ساخت واعلام هرگونه شعاری باید : محوریت مفاد شعارهای ذیل مراعا ت شود. درغیراینصورت آن شعارانحرافی بوده ومربوط به اتحاد ملی ومدنی ملت بزرگ ترک ایران نمیباشد.

خطاب به ملت شريف اويغور - عليرضا نظمي افشار


خواهران و برادران عدالت خواه، ملت شریف اویغور;
میدانیم که “قرن بیست و یکم، عصر رستاخیز ملیت هاست”
آنچه ما و شما را بهم پیوند میدهد، تنها ملیت مشترک، فرهنگ مشترک و تبار مشترک نیست. ضرب و شتم و قتل و زندان نژادپرستان هم، تنها وجه مشترک ما نیست. حتی، اسارت و استثمار هم گویای آن نمیباشد. بارزترین وجه مشترک، بین ملت قهرمانِ اویغور در ترکستان شرقی، و مللِ ترک، در سرزمین ما، عشق و ایمانِ سستی ناپذیر، به هویت و ملیتِ خویش است. ما هردو بمانند مرغ آتشخوار، از اعماقِ خاکسترِ استحاله وتبعیض و ستمِ ملی، سر بر آورده و به استحاله گران و ستمکاران چینی و پارسی نشان داده ایم که ادامه ستم ملی دیگر قابل تحمل نیست. به جهانیان و خاصه توطئه گران جهانی که موذیانه، ملل ترک را در چهار گوشه جهان، در هر گوشه بنوعی، پراکنده ولی مرتبط، از هویت خود سلخ میکنند نشان خواهیم داد که مابین “تحمل” و “تحمیل” خط قرمزی هست، که با خون جوانان ما کشیده شده، و با غرور و شرف ملیِ ترک، حصانت میشود.


من بنام یک فرزند ترک، از میان ملتی که در کنده و زنجیر خفت و اسارت ملی فریاد میزند، فریاد های بحق، و عدالت خواهانه شما را شنیده و بگوش جهانیان میرسانیم.
دو بیتی از اشعار پدرم را، که در آن کلمه حق را در چهار معنایِ آن بکار گرفته است، نثار روح شهیدان راه آزادی میکنم:
آچیلار پردهِ قدرت، گورونر قدرتِ حق

یاییلار، نورِسعادت، یاراماز، بیر، نا حق

کندی حق، حقّی تاپار،تورکه وئرر، قدرتی حق

حق سووَن ملتیمیز، بسلییری بیر اوولی حق
“تانری، ترکی قووروسون”
عليرضا نظمي افشار
کالیفرنیاجولای ۲۰۰۹


منبع:

نامه سرگشاده‌ ایواز طاها نویسنده آذربایجانی درباره حوادث سین‌ کیانگ (تورکستان شرقي) چین

نامه‌ی سرگشاده: رویدادهای سین‌‌کیانگ و وظیفه‌ی ما
اویغورهای ایالت سینجان [سین‌کیانگ] چین در معرض کشتار بیرحمانه قرار گرفته‌اند. دولت چین که از سال‌ها پیش دست به تغییر ترکیب جمعیت در این ایالت زده است، اینک کمر به نابودی میراث فرهنگی اویغورها در شهرهای اورومچی، کاشغر و تورفان بسته است با این بهانه که در جای آثار تاریخی فرسوده ساختمان‌ها و ائلمان‌های مدرنی خواهد ساخت. در مقابل این تخریب و کشتار هدف اعتراض مسلمانان اویغور روشن است: دفاع از هویت ملی، حفظ میراث تاریخی و انتخاب شیوه‌ی دلخواه زندگی.
تأکید آنان بر این خواسته‌های ساده و انسانی باعث شده است که با حمله‌ی چینی‌های چماق‌به‌دستِ “هان” روبرو شوند. چماق‌دارانی که با تانک‌ها و زره‌پوش‌های ارتش حمایت می‌شوند. به گفته‌ی منابع رسمی چین تاکنون ۱۵۶ نفر از اویغورها کشته، هشتصد تن مجروح شده و هزاران نفر به زندان افتاده‌اند. طرفه آنکه دولت چین نیز از تئوری رسوا و کهنه‌ی توطئه برای کشتار مردم سود برده است. به گفته‌ی رئیس حزب کمونیست در ایالت سینجان، سلسله‌جنبانِ حوادثِ اخیر خارجی‌ها بوده‌اند. دولتیان مثل همیشه با تأکید بر فاعلیت خارجی، چشم خود را عامدانه بر قابلیت داخلی بسته‌اند.
ما این رویکرد ضد انسانی را محکوم می‌کنیم اما در این محکومیت نباید چشم در راهِ همنواییِ دولتِ ایران بمانیم. درست در لحظه‌ای که رسانه‌ی دولتی به خاطر قتل دلخراش زن مصری در بخش‌های مختلف خبری خود اشک می‌ریزد، با بی‌پروایی تمام از کنار فاجعه‌ی سینجان می‌گذرد. چرا که اگر سیاست اقتضا کند خون این یک نفر از آن دهها نفر بسیار رنگین‌تر است. دولت و رسانه‌ی دولتی ایران به رغم آن‌همه گلودریدن‌ها در حوادث غزه اینک سکوت پیشه کرده‌اند تا بهای فروش طلای سیاه و خرید آب‌نبات‌چوبی‌های چینی را بپردازند. قضیه ساده است: موضع‌گیری‌های دولت فعلی بر خلاف سروصداهای بسیار از سرِ غیرت دینی و اخلاق سیاسی نیست، تداوم رویکردهای ابزارانگارانه و درازآهنگ به شأن انسان است.
مثال بارز این ابزارانگاری «حوادث فلسطین و جمهوری آذربایجان و چچنستان» است. دولتی که پول و رسانه و سیاستش را در قمار فلسطین گذاشته است چگونه است که با مجریان تسویه‌ی نژادی هفده هزار نفر ساکنان شهر “خوجالی” بهترین روابط سیاسی و اقتصادی ایجاد کرده است. در حالی که بیست درصد از خاک دومین کشور شیعه‌ی جهان تحت اشغال ارمنستان است چگونه است که دولت ایران پیوسته سنگ حقوق مردم سرزمین‌های دور را به سینه می‌زند؟ آیا یک‌ونیم میلیون مسلمان ستم‌دیده‌ی آذربایجانی که بیش از پانزده سال است در چادرها زندگی می‌کنند همچون فلسطینیان مستحق غمخواری نیستند؟ اندکی دورتر مگر روس‌ها ملت مسلمان چچن را تسویه‌ی نژادی نکردند؟ مگر جوهر دودایف معمار سربلندی چچن‌ها به موشک بسته نشد؛ اصلان مسخداوف ترور نشد؛ زلیم‌خان یانداربایف آواره‌ی قطر نگشت؛ مگر یک دست‌نشانده‌ی روس به نام رمضان قدیراوف با چماق‌بدستانش در ویرانه‌های گروزنی به حکومت نرسید؟ اینان برای کاهش آلام فرزندان شیخ شامیل (روحانی مبارز قفقازی که سالیان سال لرزه بر اندام روس‌ها انداخت) چه کردند جز سکوت و احیانا تمجید از روس‌ها. مگر نمی‌دانند که در جریان جنگ چچن از یک میلیون نفر ساکنان چچنستان ۲۶۰ هزار نفر هلاک شدند که ۴۲ هزار نفرشان را کودکان تشکیل می‌دادند؟ چگونه است که در سوک مسلمانان در جایی گلو می‌درند و درجایی دیگر پوزخند می‌زنند؟ مبنای نظری این رویکرد ساده است: وقتی سیاست دینی شود دست آخر دین نیز سیاسی خواهد شد و تاوان‌اش گردن‌نهادن به رویکردهای غیراخلاقی و مصلحت‌گرایی‌های ضد انسانی در سیاست خواهد بود.
در اینجا قصد نقد کارنامه‌ي دولت فعلی در میان نیست چرا که کار آن از نقد گذشته است، دغدغه‌ی ما خطاب به وجدان بیدار انسان‌هاست. حال که چنین شده است و نهادهای قدرت در قبال مصیبت بزرگ کشتار مسلمانان چین سکوت پیشه کرده‌اند از آیات عظام، حجج اسلام، دانشگاهیان، روشنفکران، نویسندگان و هنرمندان توقع دارد وحشیگری سازمان‌یافته‌ی دولت خودکامه‌ی چین را محکوم نمایند.
ايواز طاها۰۹/۰۷/۲۰۰۹
منبع:

۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

برگی از تاریخ/ اخطار خمینی به آیت اله شریعتمدارى: «ظرف ٢۴ ساعت رادیو و تلویزیون تبریز تخلیه نگردد، این شهر بمباران خواهد شد!»

آذربایجان و تمرکز زدایى
تبلیعات رهبران انقلاب اسلامى مبنى بر برابرى میان گروه هاى قومى در کشور و جهانشمولى اسلام، این تصور را در بسیارى از آذرى ها بوجود آورد که نظام جدید از راهبرد هاى یکسان سازى مبتنى بر یک کشور، یک ملت و یک زبان دست خواهد کشید و به آن ها میدان خواهد داد که در امور داخلى شان مشارکت کنند، به زبان مادرى شان تحصیل کنند و از فرهنگ و سنت هایشان لذت برند.
از آنجا که بسیارى از رهبران کشور در نظام تازه را آذرى ها تشکیل مى دادند ( از جمله مهدى بازرگان، آیت اله موسوى اردبیلى، آیت اله خامنه اى)، و برخلاف کرد ها و اقلیت هاى دیگر، اکثر آذرى ها از مذهب شیعه پیروى مى کردند، امید به دست یابى به حقوق پایمال شده در میان آذرى ها بسیار بالا بود.
بنابراین پس از فرار شاه، فعالین آذرى اولین روزنامه ترک زبان را بنام اولدوز انتشار دادند. نویسندگان این روزنامه در اولین گام خواستار حق بکار بردن زبان ترکى شدند.[۲۱] افزون براین، یک هفته پس از ایجاد حزب جمهورى اسلامى بوسیله هواداران آیت اله خمینى، حزب خلق مسلمان که با آیت اله شریعتمدارى پیوند داشت، اعلام موجودیت کرد. این حزب عضویت همه ایرانى ها را بى توجه به وابستگى قومى شان تشویق مى کرد، اما بیشترین اعضاء و هوادارانش را ساکنان آذربایجان و بازاریان آذرى مقیم تهران تشکیل مى دادند. این حزب خواستار حقوق خودگردانى براى کلیه اقلیت هاى قومى در چهارچوب کشور ایران شد و از تشکیل مجلس هاى ایالتى پشتیبانى کرد.[۲۲] روزنامه خلق مسلمان (ارگان حزب) بزبان فارسى چاپ مى شد اما بیشتر به موضوع هاى آذربایجان مى پرداخت. هدف رهبرى حزب یافتن راه کارى براى مسائل کشور بود اما بیشتر در آذربایجان فعالیت داشت و بر مسائل مربوط به تمرکز گرایى نظام در ایران، توجه ویژه نشان مى داد.[۲۳]
این حزب ازجمله، با ولایت فقیه مخالف بود و باوجودى که با آیت اله شریعتمدارى پیوند نزدیکى داشت، مستقلانه عمل مى کرد. چنانچه برغم تحریم انتخابات مجلس خبرگان قانون اساسى از سوى آیت اله شریعتمدارى، شاخه این حزب در تبریز، در این انتخابات شرکت جست، زیرا تشخیص داد که باید در فرآیند تهیه قانون اساسى حضور یافته و از حقوق منطقه اى اقلیت ها دفاع کند. نمایندگان این شاخه توانستند به مجلس راه یابند و پس از آغاز بکار مجلس خبرگان قانون اساسى، طرحى را از سوى شاخه تبریز و حزب خلق متحده آذربایجان مبنى بر تشکیل مجلس هاى استانى بعنوان بخشى از مجلس در تهران، به نمایندگان ارایه دهند. در این پیشنهاد آمده بود:
” تشکیل مجلس هاى استانى و مجلس خلق ایران، از تمرکز قدرت در دست دولت مرکزى جلوگیرى کرده و در عین حال توان تصمیم سازى مراکز استان هارا تضعیف خواهد کرد. استقرار چنین نهادى کمک خواهد کرد که برابرى واقعى میان خلق هاى ایران برقرار شود.”[۲۴]
اختلاف برسر ولایت فقیه و میزان تمرکز قدرت در دست دولت مرکزى، بزودى آیت اله خمینى و آیت اله شریعتمدارى را به رویارویى کشاند و در نتیجه اکثریت ساکنان آذربایجان از شرکت در رفراندوم قانون اساسى که در سال ١٣۵٨ از سوى گروه هاى اقلیت قومى دیگر نیز تحریم شده بود، خوددارى کردند.
برغم تحریم انتخابات از سوى آیت اله شریعتمدارى، رادیو تبریز فتوائى را به وى نسبت داد که در آن از مردم مى خواست که در انتخابات شرکت کنند. آذرى ها از ترفند جمهورى اسلامى و بى احترامى به وى بخشم آمدند و به خیابان ها ریختند. پس از اخطارهاى پى در پى مقامات جمهورى براى توقف تظاهرات، عده اى به منزل شریعتمدارى در قم حمله بردند و یکى از نگهبانان وى را کشتند. این رویداد معترضین تبریزى را خشمگین تر ساخت و ایستگاه رادیو تلویزیون و ادارات دولتى این شهر به تصرف مردم درآمد ند. این اعتراضات رنگ رویارویى با نظام را بخود گرفت.[۲۵] در درازاى مذاکرات نمایندگان آذربایجان در تابستان سال ١٣۵٨با دولت، بر دو خواسته تاکید مى شد؛ کنترل محلى بر انتصاب مقامات استان، نظارت بر رادیو و تلویزیون محلى. تظاهر کنندگان در تبریز، فرودگاه شهر را نیز به تصرف در آوردند. نیروهاى مستقر در فرودگاه از مقابله با آنان خوددارى کردند. نیروهاى هوایى این شهر نیز از تظاهر کنندگان پشتیبانى نمودند و سربازان با لباس نظامى در تظاهرات از آیت اله شریعتمدارى حمایت کردند.[۲۶]
شورش و مخالفت با نظام اسلامى با شتاب به سراسر آذربایجان کشیده شد. در بسیارى از شهرها از جمله ارومیه و اردبیل، ادارات دولتى به تصرف مخالفین در آمدند و شاخه حزب خلق مسلمان از شریعتمدارى پشتیبانى کردند. این حزب در تبریز شعار “حق تعیین سرنوشت براى خلق هاى ایران” را تبلیع مى کرد. گروه هاى سیاسى از خواندن اعلامیه هاى سیاسى خود از رادیو و تلویزیون بهره مى جستند. یکى از گروه ها طى اطلاعیه اى از تشکیل شوراى محلى خبر مى داد و مقامات دولتى را به فرمانبردارى از آن دعوت مى کرد.[۲۷]
در پائیز سال ١٣۵٨، آیت اله خمینى براى دیدار از آیت اله شریعتمدارى به خانه وى رفت. در این دیدار وى را تهدید کرد که اگر ظرف ٢۴ ساعت آینده، ایستگاه رادیو و تلویزیون تبریز از مخالفین تخلیه نگردد، این شهر بمباران خواهد شد.[۲۸] در این بین پاسداران نیز بوسیله بالگرد در دانشگاه تبریز پیاده و مستقر شدند. آیت اله شریعتمدارى که اصولا ً روحیه مسالمت جویى داشت و باتوجه به واکنش هاى خشن دولت اسلامى در کردستان، براى جلوگیرى از خونریزى ، از طرفدارانش خواست که از تظاهرات دست کشند و ایستگاه رادیو تلویزیون و ادارات شهر را تخلیه کنند. البته به تظاهر کنندگان چنین تفهیم شد که پس از آن که امتیازاتى در ارتباط به اداره استان به شریعتمدارى واگذار شد، این تصمیم اتخاذ گردیده است.
پس از تخلیه ادارات، نیروهاى دولتى به دفاتر حزب مسلمان حمله بردند و بسیارى از فعالین را دستگیر کردند. مردم بدون آنکه از واقعیت نشست دو آیت اله با خبر باشند، بزودى دریافتند که خمینى حاضر نیست به وعده هایش عمل کند.[۲۹] در نتیجه مخالفت مردم از سر گرفته شد و ایستگاه رادیو تلویزیون دوباره به تصرف در آمد.
کشمکش و مبارزه مردم تبریز و نیروهاى دولتى چندین ماه به طول کشید. در این مدت ایستگاه رادیو و تلویزیون چندین بار دست به دست شد. خمینى ناچار شد نیروهاى نظامى از خارج استان به این شهر گسیل دارد. در زمان هایى که رادیو تلویزیون در دست پاسداران بود، روحانیون آذرى مانند آیت اله موسوى اردبیلى براى مردم بزبان ترکى پیام مى فرستاد ند و این مى رساند که دولت از اهمیت مسائل قومى براى مردم آذربایجان آگاه بود.
بارى، در جریان سرکوب ها، در زمستان همان سال، ١٢ نفر از رهبران حزب اعدام شدند. تعدادى از افسران نیروهاى هوایى نیز بجرم پخش اسلحه در بین مخالفین دستگیر و تا فروردین سال ١٣۵٩ شمارى دیگر از مخالفین اعدام شدند.
پس از اشغال دفاتر حزب خلق مسلمان، این حزب وابسته به آمریکا و صیهونیزم و غیر قانونى اعلام شد. آیت اله شریعتمدارى از منحله اعلام کردن آن خوددارى کرد و فعالانش از ادامه فعالیت در شرایط مخفى پرهیز جستند.[۳۰]
مبارزات آشکار و پنهانى دو آیت اله ادامه یافت تا اینکه در اردیبهشت سال ١٣۶٠، خمینى عنوان آیت اله عظمى را از شریعتمدارى سلب و در خانه زندانى اش کرد. این حرکت تحقیر آمیز خشم مجدد مردم تبریز را برانگیخت و به تظاهرات خیابانى منجر شد. وى سال ها سکوت اختیار کرد و کوشید در دیدار مردم از منزلش، از سخن گفتن در مورد مسائل سیاسى روز پرهیز کند. امرى که به محبوبیت وى در میان هوادارانش لطمه زد و سر انجام وى در اثر کمبود مراقبت هاى لازم پزشکى در سال ١٣۶۵ در گذشت.
برگرفته از:
http://www.foroneiran.com/index.php/article/more/3843

۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه

تورک اوشاغی فارس مدرسه سینده

تورک اوشاغی فارس مدرسه سینده
مدرسه ده موعللیم ینه دوءدویده الیمدن باجار مادیم فارسینی
ایراد توتدودیلیمدن
دئدیم : آغا موعللیم وورما ، گوینه دی الیم نه دیر آخی گوناهیم
تورکودورمنیم دیلیم
یا پیشدی قولاغیمدان دئدی : بوراخ تورکونو اوقالدی ائوینیزده
اونوت گئتسین کو کونو
اوء یره نمه سن آب - بابا آچاجاقسان الینی کو تک ییه ندن سونرا
اونودارسان دیلینی
سنین هاران تورکدور؟ آذریسن ، آذری کیم او یره دیبدیر سنه
بئله یانلیش سوء زلری
آخدی گوزومون یاشی تیتره دی دیل - دوداغیم بئله یالان سوزلره
اینانمادی قولاغیم
آنام منی اویدورماز آتام منی آلداتما ز بو سو زلرین هئچ بیری
منیم عاغلیما باتما ز
نییه منیم آدیمی سوروشما ییراوئزومدن نییه سوء زون دوزونو
اوخوماییرگئوزومد ن
هرکس یالان دانیشسا آلاهین دوشمانی دیر من کی یالان دئمیرم
بو اونون یالانی دیر
لایلای دئیبدیرآنام منه بئشیکده تورکو دانیشمیشق هامیمیز
ائوده ائشیکده تورکو
نه دن گرک یازمایاق دیلیمیزی کیتابا مدرسه ده نه اوچون
گلمه یک بیز حسابا ؟
یقین کوتک یئمزدیم اوخو سایدیم دیلیمی گ ینرتی سخمازدیم
قولتو غوما الیمی
قوی بو یویوم بیر اوزوم اولاجاغا م موعللیم اوندا چوخ ایش گوره جک
بوگون گوینه ین الیم
کیلاسیمدان گله جک ائلیمیزن اوز سسی اولاجاقدیر او زمان
تورکون ده مدرسه سی

خواسته ها و دلایل مبارزه ملت آذربایجان

1- رسمی شدن زبان ترکی و آموزش به زبان مادری.
۲- ایجاد سیستم فدرالیسم و مبارزه با تمرکزگرایی و تشکیل پارلمان های ایالتی.
۳- رفع کلیه مظاهر شونیسم و آسیمیلاسیون و لغو کلیه قوانین و بخشنامه های پیدا و پنهان در خصوص اعمال سیاست¬های شونیسم و تبعیض آمیز بر علیه اقوام وملل ساکن در کشور.
۴- توقف سیاست مهار قومی و جلوگیری از به هم خوردن تناسب جمعیتی در غرب آذربایجان و به رسمیت شناختن جغرافیای فرهنگی و تاریخی آذربایجان.
۵- ایجاد بسترهای لازم جهت توسعه و رونق اقتصادی آذربایجان و اختصاص بودجه ویژه برای فقرزدایی و رفع محرومیت ها و مقابله با مهاجرت ناشی از سیاست های ۸۰ سال گذشته.
۶- به رسمیت شناختن فعالیت¬های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی با ماهیت قومی و ملی و رفع موانع تاسیس و فعالیت احزاب، تشکل ها و رسانه های مدافع حقوق ملت آذربایجان.